forgiven

/fərˈɡɪvn̩//fəˈɡɪvn̩/

(verb use participle) قسمت سوم فعل forgive

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: past participle of forgive.

جمله های نمونه

1. may he be forgiven of his sin!
الهی که گناهان او بخشوده شود!

2. I suspect that Rodney has never quite forgiven either of them.
[ترجمه محمد جواد] من معتقدم که رادنی هرگز هیچکدام از آنها را فراموش نمیکند ( نخواهد کرد )
|
[ترجمه گوگل]من گمان می کنم که رادنی هرگز هیچ یک از آنها را نبخشیده است
[ترجمه ترگمان]من حدس می زنم که رادنی هرگز هیچ کدام از آن ها را نبخشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't think she's ever quite forgiven me for getting her name wrong that time.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که او هرگز مرا به خاطر اشتباه کردن نامش در آن زمان نبخشیده باشد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم هرگز مرا به خاطر این که اسمش را اشتباه تلفظ کنم بخشیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His offences were forgiven him by the employer.
[ترجمه گوگل]تخلفات او توسط کارفرما بخشوده شد
[ترجمه ترگمان]offences او را بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Looking at the figures, you could be forgiven for thinking the recession is already over.
[ترجمه گوگل]با نگاهی به اعداد و ارقام، ممکن است شما را ببخشند که فکر می کنید رکود در حال حاضر به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان]با نگاه به این مجسمه ها، ممکن است به خاطر فکر کردن به رکود اقتصادی، بخشوده شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Christianity preaches that sinners can be forgiven.
[ترجمه گوگل]مسیحیت موعظه می کند که گناهکاران را می توان بخشید
[ترجمه ترگمان]مسیح می گوید که گناهکاران را می توان بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You could be forgiven for thinking football is a religion here.
[ترجمه محمود قربانی] جای تهجب نیست اگر فکر کنی فوتبال اینجا یه مذهبه
|
[ترجمه گوگل]شما را می توان بخشید که فکر می کنید فوتبال اینجا یک دین است
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید به خاطر این که فوتبال در اینجا یک مذهب است بخشوده شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She prayed to be forgiven/ God for forgiveness.
[ترجمه گوگل]او دعا کرد که مورد بخشش قرار گیرد / خدا برای بخشش
[ترجمه ترگمان]او به درگاه خدا دعا می کرد که بخشوده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was forgiven for missing the meeting.
[ترجمه گوگل]او به خاطر غیبت در جلسه بخشیده شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر اینکه جلسه را از دست داده بود بخشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've long since forgiven her for what she did.
[ترجمه گوگل]من مدتهاست که او را به خاطر کاری که انجام داده بخشیده ام
[ترجمه ترگمان]خیلی وقت بود که او را به خاطر کاری که کرده بود ببخشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had never forgiven her for reporting his indiscretion in front of his friends.
[ترجمه گوگل]او هرگز او را به خاطر گزارش بی‌احتیاطی خود در مقابل دوستانش نبخشیده بود
[ترجمه ترگمان]هرگز او را برای گزارش indiscretion در مقابل دوستانش نبخشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Repent your sins and you will be forgiven.
[ترجمه گوگل]از گناهان خود توبه کنید و آمرزیده خواهید شد
[ترجمه ترگمان]توبه کن و بخشیده خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Injuries may be forgiven, but not forgotten. Aesop
[ترجمه گوگل]صدمات ممکن است بخشیده شوند، اما فراموش نمی شوند ازوپ
[ترجمه ترگمان]آسیب ممکن است بخشیده شود اما فراموش نشود Aesop
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To have lost the 1987 election could be forgiven; it provided the final catalyst for Labour's long-drawn out policy reform.
[ترجمه گوگل]شکست در انتخابات 1987 قابل بخشش است این کاتالیزور نهایی برای اصلاحات طولانی مدت حزب کارگر را فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]از دست دادن انتخابات ۱۹۸۷ می تواند بخشوده شود؛ این کشور آخرین کاتالیزور برای اصلاح سیاست طولانی مدت حزب کارگر را تامین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He can be forgiven that lapse and should recover losses at the expense of the Gold Cup pretender.
[ترجمه گوگل]او می تواند آن وقفه را ببخشد و باید ضررهای خود را به قیمت مدعی جام طلا جبران کند
[ترجمه ترگمان]او می تواند این اشتباه را ببخشد و باید زیان خود را با هزینه طلای مسابقه های طلا به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pardoned; granted clemency; released from a debt or liability

پیشنهاد کاربران

بخشوده
بخشیده شده
مورد عفو قرار گرفته شده
بخشیده شده

بپرس