forthright

/ˈfɔːrˈθraɪt//ˈfɔːθraɪt/

معنی: رک، بی محابا، بی درنگ
معانی دیگر: (در اصل) پیشروی، راست جلو رفتن، رک و راست، بی شیله پیله، بی پرده، راست و صریح، سرراست، مستقیم، مستقیما

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: outspoken and to the point.
مترادف: candid, direct, downright, explicit, frank, open, outspoken, plain-spoken, straightforward
متضاد: furtive, indirect, sneaking
مشابه: bluff, blunt, bold, free-spoken, outright, plain, unequivocal

- He decided to make a forthright declaration of his love for her.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت صریحاً عشق خود را به او اعلام کند
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت که به عشق خود اعتراف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's such a forthright person that it makes some people uncomfortable.
[ترجمه گوگل] او آنقدر آدم صریح است که باعث ناراحتی برخی افراد می شود
[ترجمه ترگمان] خیلی ساده است که بعضی از مردم را ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He is usually meek and timid, so we were all surprised at his forthright criticism of the boss.
[ترجمه گوگل] او معمولاً نرم و ترسو است، بنابراین همه ما از انتقاد صریح او از رئیس تعجب کردیم
[ترجمه ترگمان] او معمولا متواضع و کم رو است، بنابراین همه ما از انتقاد صریح او از رئیس شگفت زده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: forthrightly (adv.), forthrightness (n.)
• : تعریف: frankly and without evasion.
مترادف: candidly, straight, straightforwardly
متضاد: evasively
مشابه: bluntly, plainly, plump

- We said forthright that we would not take on such a responsibility.
[ترجمه زینب سرآمد] ما رک و راست گفتیم که یک همچین مسئولیتی را بر عهده نخواهیم گرفت.
|
[ترجمه گوگل] ما صریح گفتیم که چنین مسئولیتی را بر عهده نخواهیم گرفت
[ترجمه ترگمان] ما رو راست گفتیم که ما چنین مسئولیتی را بر عهده نخواهیم گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. MacTavish was characteristically forthright in his reply.
[ترجمه زباری] آقای مک تاویش در پاسخ خود به طور متشخصانه ای صریح بود.
|
[ترجمه گوگل]MacTavish مشخصاً در پاسخ خود صریح بود
[ترجمه ترگمان]MacTavish طبق معمول در جواب او به عمل آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His forthright manner can be mistaken for rudeness.
[ترجمه زباری] رفتار بی پرده او ممکن است با بی ادبی اشتباه گرفته شود.
|
[ترجمه گوگل]رفتار صریح او را می توان با بی ادبی اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان]رفتار صادقانه او ممکن است به خاطر گستاخی اشتباه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He spoke in a forthright manner but without anger.
[ترجمه گوگل]صریح اما بدون عصبانیت صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]بدون خشم و بدون خشم حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She answered in her usual forthright manner .
[ترجمه گوگل]او به شیوه همیشگی خود و صریح پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]جما با همان روش همیشگی خود جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His forthright behavior offends some people.
[ترجمه گوگل]رفتار صریح او باعث رنجش برخی افراد می شود
[ترجمه ترگمان]رفتار رک گویی او به برخی از مردم توهین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I admire her forthright way of dealing with people.
[ترجمه گوگل]من روش صریح او در برخورد با مردم را تحسین می کنم
[ترجمه ترگمان]من روش forthright رو با مردم تحسین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has a reputation for being a forthright critic.
[ترجمه گوگل]او به یک منتقد صریح شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]شهرت دارد که به عنوان یک منتقد بزرگ شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's always been very forthright about her preferences.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد ترجیحات خود بسیار صریح بوده است
[ترجمه ترگمان]همیشه در مورد سلیقه او خیلی صریح حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He gave a forthright answer.
[ترجمه گوگل]جواب صریح داد
[ترجمه ترگمان]جواب forthright داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Indeed, she would argue that her forthright and uncompromising approach is a vital element of her success.
[ترجمه گوگل]در واقع، او استدلال می کند که رویکرد صریح و سازش ناپذیر او عنصر حیاتی موفقیت او است
[ترجمه ترگمان]در واقع، او استدلال می کند که رویکرد صراحت و صراحت او عامل حیاتی موفقیت او محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When it comes to racing etiquette and forthright language, Mario has few equals.
[ترجمه گوگل]وقتی صحبت از آداب مسابقه و زبان صریح به میان می‌آید، ماریو مشابه کمی دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی نوبت به اتیکت زدن و صراحت زبان است، ماریو خیلی برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His best approach was to be forthright and fast.
[ترجمه گوگل]بهترین رویکرد او این بود که صریح و سریع باشد
[ترجمه ترگمان]بهترین راه او این بود که صراحت و تندی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Always a forthright woman, she incurred the wrath of the anti-abolitionists and her life was threatened.
[ترجمه گوگل]او که همیشه زنی صریح بود، مورد خشم مخالفان الغا قرار گرفت و جانش در معرض تهدید قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]همیشه یک زن رو راست، او خشم مخالفین برده داری را متحمل شد و زندگی اش مورد تهدید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His purpose was more forthright than mine, looking for a new war to wipe out the stain of defeat.
[ترجمه گوگل]هدف او صریح تر از من بود و به دنبال جنگی جدید بود تا لکه شکست را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]هدف او بیشتر از مال من بود و دنبال یک جنگ جدید می گشت تا لکه شکست را محو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رک (صفت)
straight, frank, downright, stark, straightforward, blunt, outspoken, forthright, point-blank, straight-out

بی محابا (صفت)
fearless, forthright, free-spoken, slam-bang

بی درنگ (قید)
outright, away, thereupon, forthwith, apace, directly, forthright, therewith

انگلیسی به انگلیسی

• candid, frank; straightforward, direct
directly, in a straightforward manner; candidly; immediately
someone who is forthright says clearly and strongly what they think.

پیشنهاد کاربران

( too ) honest or direct in behaviour or speech
صفت
( بیش از حد ) صادق یا رُک در رفتار یا گفتار ( با بار منفی )
His forthright manner can be mistaken for rudeness.
I admire her forthright way of dealing with people.
...
[مشاهده متن کامل]

forthright comments
She’s pretty forthright about her opinions.
Synonyms;
blunt
candid
approving
frank
outspoken

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/forthright
این کلمه در دو ساختار یا نقش دستوری بکار می رود.
1 - Adjective: /ˈfɔːrθˌraɪt/ direct and outspoken
همینطور که ملاحظه می کنید استرس یا فشار کلام روی هجای اول است.
معنی لغت در نقش دستوری صفت: رک؛ سر راست؛ صریح و یا مستقیم.
...
[مشاهده متن کامل]

Example: 👇
She was known for her forthright manner.
وی به دلیل رفتار یا منشِ صریح و رکش معروف بود.
* مطابق مثال، وقتی این کلمه در نقش صفت ظاهر می شود، قبل از اسم قرار می گیرد.
2 - Adverb: /ˌfɔːrθˈraɪt; ˈfɔːrθˌraɪt/ ( also: forthrightly ) in a direct manner; frankly.
قابل توجه است که این لغت در نقش قید دو گونه تلفظ با توجه به استرس یا تأکید/فشار کلام دارد. یعنی استرس هم بر روی هجای دوم بکار می رود و هم می تواند مانند صفت بر روی هجای اول قرار گیرد. ضمناً در نقش قید، این کلمه شکل دیگری نیز دارد که شبیه بسیاری از قیود دیگر است. ( با Ly )
معنی کلمه در نقش دستوری قید: بصورت مستقیم، صریح یا رک و پوست کنده
Example: 👇
He told us forthright just what his objections were.
او صراحتاً به ما گفت که اعتراض هایش درباره ی چه بود.
* مطابق مثال، وقتی این کلمه در نقش قید ظاهر می شود، معمولاً بعد از فعل قرار می گیرد،

adjective
[more forthright; most forthright] : honest and direct : providing answers or information in a very clear and direct way
◀️a forthright answer/person
◀️He explained his opinions publicly and forthrightly.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ More men need to be forthright about their superiority to prevent Oakans from growing their delusions that they're anything more than sexual objects : مردان بیشتری باید در مورد برتری خود صریح باشند تا مانع از رشد توهم اوکنز مبنی بر اینکه آنها چیزی فراتر از ابزار جنسی هستند، شوند.

رک، رو راست
Straightforward
Clear
Direct
Honest
Not avasive
Many people find it refreshing when
. we are forthright and honest
Speak forthright and go to the point

بپرس