fourth

/ˈfɔːrθ//fɔːθ/

معنی: ربع، چهارم، چهارمین، چهار یک، چهارمین، چهارم
معانی دیگر: یک چهارم، یک ربع، (اتومبیل) دنده ی چهارم، (موسیقی) فاصله ی موسیقی شامل چهار درجه ی بدون نیم پرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: indicating rank or position between third and fifth.
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of four equal parts of a whole.
مشابه: quarter

(2) تعریف: the member of a series between third and fifth.
قید ( adverb )
• : تعریف: in a position between third and fifth; fourthly.

جمله های نمونه

1. fourth year students can register first
دانشجویان سال چهارم می توانند اول نام نویسی کنند.

2. a fourth of the club's members
یک چهارم اعضای باشگاه

3. the fourth dimension
بعد چهارم

4. the fourth grade
کلاس چهارم

5. boys from fourth grade up
پسران از کلاس چهارم به بالا

6. born on the fourth of july
زاده در چهارم جولای (ژوئیه)

7. By the time the fourth course was served, I was stuffed to the gills.
[ترجمه گوگل]تا زمان سرو غذای چهارم، من تا آبشش پر شده بودم
[ترجمه ترگمان]وقتی که دوره چهارم سرو می شد، من پر از گوشت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many boys explode firecrackers on the Fourth of July.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پسران در روز چهارم ژوئیه ترقه ها را منفجر می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پسران در چهارم جولای ترقه را منفجر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's his fourth season as an Arsenal defender.
[ترجمه گوگل]این چهارمین فصل او به عنوان مدافع آرسنال است
[ترجمه ترگمان]این چهارمین فصل او به عنوان مدافع آرسنال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He declined to make projections about fourth quarter earnings.
[ترجمه گوگل]او از پیش بینی درآمدهای سه ماهه چهارم خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او از اظهار نظر در مورد درآمد سه ماهه چهارم خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Schumacher took the chequered flag to win his fourth Grand Prix of the season.
[ترجمه گوگل]شوماخر پرچم شطرنجی را به دست گرفت و چهارمین جایزه بزرگ فصل خود را برد
[ترجمه ترگمان]شوماخر پرچم خود را برای برد چهارمین گراند پریکس در این فصل به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This was the fourth mass killing in Australia in four years.
[ترجمه گوگل]این چهارمین کشتار جمعی در استرالیا در چهار سال گذشته بود
[ترجمه ترگمان]این چهارمین قتل دسته جمعی در چهار سال گذشته در استرالیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In his fourth year he was truanting regularly.
[ترجمه گوگل]در سال چهارم او مرتباً فرار می کرد
[ترجمه ترگمان]او در سال چهارم به طور مرتب از زندان گریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They won 1?0 for the fourth consecutive week.
[ترجمه گوگل]آنها برای چهارمین هفته متوالی یک بر صفر بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۱ برنده شدند؟ برای چهارمین هفته متوالی ۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's the fourth stop from here.
[ترجمه گوگل]ایستگاه چهارم از اینجاست
[ترجمه ترگمان]این چهارمین ایستگاه از اینجا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Delta is the fourth letter of the Greek alphabet.
[ترجمه گوگل]دلتا چهارمین حرف الفبای یونانی است
[ترجمه ترگمان](دلتا)چهارمین حرف الفبای یونانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. April is the fourth month of the year.
[ترجمه گوگل]آوریل چهارمین ماه سال است
[ترجمه ترگمان]آوریل یکی از ماه های آوریل (میلادی)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ربع (اسم)
quarter, camp, quadrant, fourth, quadrature

چهارم (صفت)
fourth

چهارمین (صفت)
fourth

چهار یک (صفت)
fourth, quadrate

چهارمین ()
fourth

چهارم ()
fourth

تخصصی

[فوتبال] چهارمین
[ریاضیات] چهارم

انگلیسی به انگلیسی

• number 4 in a series; one part of four equal parts, 1/4
next after the third; being one of 4 equal parts
the fourth item in a series is the one that you count as number four.
a fourth is one of four equal parts of something; used in american english.

پیشنهاد کاربران

چهارم
مثال: She finished fourth in the race.
او چهارمین شخص در مسابقه شد.
جلو ( مخالف عقب )
back and forth
چهارمین
مثلا:
The forth member of their family
چهارمین عضو ( نفر ) خانواه انها
چهارمین
ربع
Fourth grade به معنی طبقه چهارم
چهارمین

بپرس