grandparent

/ˈɡrændˌperənt//ˈɡrænpeərənt/

معنی: جد یا جده
معانی دیگر: پدر بزرگ یا مادر بزرگ، قانون ـ فقه : جد و جده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the father or mother of one's parent.

جمله های نمونه

1. This can be an aunt or grandparent or some other family member.
[ترجمه گوگل]این می تواند خاله یا پدربزرگ و مادربزرگ یا یکی دیگر از اعضای خانواده باشد
[ترجمه ترگمان]این می تواند یک خاله یا مادربزرگ و یا یکی دیگر از اعضای خانواده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To become a grandparent is to enjoy one of the few pleasures in life for which the consequences have already been paid. Robert Brault
[ترجمه گوگل]پدربزرگ و مادربزرگ شدن یعنی لذت بردن از یکی از معدود لذت های زندگی که عواقب آن قبلاً پرداخت شده است رابرت برالت
[ترجمه ترگمان]برای مادر بزرگ شدن، لذت بردن از یکی از معدود تفریحات در زندگی است که عواقب آن قبلا پرداخته شده است رابرت Brault
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A grandparent who tries to counteract parents' own methods by being over-indulgent or strict will only create further problems.
[ترجمه گوگل]پدربزرگ و مادربزرگی که سعی می کند با روش های خود والدین با زیاده روی یا سخت گیری مقابله کند، فقط مشکلات بیشتری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر بزرگ که تلاش می کند روش های خود را با روش های خود خنثی کند، با گذشت بیش از حد و یا سخت گیری تنها مشکلات بیشتری ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some fudge the issue by saying that the grandparent has gone away for a little while.
[ترجمه گوگل]برخی با گفتن اینکه پدربزرگ و مادربزرگ مدتی است که رفته اند، موضوع را به هم می ریزند
[ترجمه ترگمان]برخی از fudge این موضوع را با گفتن این که پدربزرگ و مادر بزرگ به مدت کمی از بین رفته است این موضوع را مطرح کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Meanwhile, another person, a grandparent or godparent perhaps, will get invaluable alone time with the baby.
[ترجمه گوگل]در همین حال، شخص دیگری، پدربزرگ و مادربزرگ یا پدربزرگ یا پدرخوانده، ممکن است زمان ارزشمندی برای تنهایی با کودک داشته باشد
[ترجمه ترگمان]در همین حال، یک فرد دیگر به نام پدربزرگ و مادر بزرگ شاید با کودک تنها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was my last living grandparent and I was her only grandchild.
[ترجمه گوگل]او آخرین پدربزرگ و مادربزرگ زنده من بود و من تنها نوه او بودم
[ترجمه ترگمان]او آخرین پدربزرگ من بود و من تنها نوه او بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Just 8 % of grandparents who help with child care receive any pay, the 500 - grandparent survey shows.
[ترجمه گوگل]نظرسنجی 500 - پدربزرگ و مادربزرگ نشان می دهد که فقط 8 درصد از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها که در مراقبت از کودک کمک می کنند، حقوق دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]تنها ۸ درصد از پدران و مادربزرگ ها که به مراقبت از کودکان کمک می کنند، هر گونه پرداختی را دریافت می کنند، و این نظرسنجی ۵۰۰ - پدربزرگ را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are often a grandparent or an aunt or uncle.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب پدربزرگ و مادربزرگ یا عمه یا عمو هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها غالبا یک پدربزرگ یا عمه یا عمو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The grandparent of this word is the Latin statutes which simply means something'set up.
[ترجمه گوگل]پدربزرگ و مادربزرگ این کلمه قوانین لاتین است که به سادگی به معنای تنظیم چیزی است
[ترجمه ترگمان]شاخه اصلی این کلمه، اساسنامه لاتین است که به سادگی به معنی چیزی است که تنظیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The central Iowa complex also maintains grandparent stock farms and a new, modern great grandparent facility.
[ترجمه گوگل]مجتمع مرکزی آیووا همچنین دارای مزارع بزرگ و مادربزرگ و یک مرکز جدید و مدرن پدربزرگ و مادربزرگ است
[ترجمه ترگمان]مجتمع مرکزی آیووا همچنین مراکز بزرگ سهام و یک ساختمان جدید بزرگ و بزرگ را نگهداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The members of an extended family are related by blood (grandparent, parents, children, brothers, sisters, etc. ) or by marriage (husbands, wives, mothers-in-law, etc).
[ترجمه گوگل]اعضای یک خانواده بزرگ از نظر خونی (پدربزرگ و مادربزرگ، والدین، فرزندان، برادران، خواهران و غیره) یا ازدواج (شوهر، همسر، مادرشوهر و غیره) با هم فامیل هستند
[ترجمه ترگمان]اعضای یک خانواده توسعه یافته با خون ارتباط دارند (مادر بزرگ، والدین، کودکان، برادران، خواهران و غیره)یا با ازدواج (شوهران، همسران، مادران و غیره)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Let's Talk About Living With a Grandparent.
[ترجمه گوگل]بیایید در مورد زندگی با پدربزرگ و مادربزرگ صحبت کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا راجع به زندگی با یه grandparent زندگی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The 2 nd order: Brotherly sister, grandparent, grandfather mother.
[ترجمه گوگل]مرتبه دوم: خواهر برادر، پدربزرگ و مادربزرگ، پدربزرگ مادر
[ترجمه ترگمان]بیست و دومین ترتیب: خواهر Brotherly، مادر بزرگ و مادر بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Importation of contaminated great grandparent (GGP) and grandparent (GP) meat breeder lines has however enabled ALV-J to enter many countries.
[ترجمه گوگل]با این حال، واردات خطوط تولید کننده گوشت مادربزرگ و مادربزرگ آلوده (GGP) و مادربزرگ و مادربزرگ (GP) به ALV-J امکان ورود به بسیاری از کشورها را داده است
[ترجمه ترگمان]وارد کردن کشتی های بزرگ با پدر و مادر بزرگ (GGP)و پدربزرگ و مادر بزرگ (GP)با این حال ALV - J را قادر به ورود به بسیاری از کشورها ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جد یا جده (اسم)
grandparent

انگلیسی به انگلیسی

• parent of one's father or mother
your grandparents are the parents of your father or mother.

پیشنهاد کاربران

Sاخر کلمه grandparents , s جمع هست یا اینکه اینجوری نوشته میشه؟
S آخر کلمه sجمع هست یا اینکه اینجوری نوشته میشه؟
grandparent ( n ) ( pl. grandparents ) =the father or mother of your father or mother, grandmother ( n ) , grandfather ( n )
grandparent
پدر بزرگ یا مادربزرگ
والد بزرگ
پدر بزرگ و مادربزرگ
اجداد - نسل های قبلی والدین

بپرس