grumble

/ˈɡrəmbl̩//ˈɡrʌmbl̩/

معنی: گله، ناله، لندلند، ژکیدن، گله کردن، غرغر کردن
معانی دیگر: غرزدن، نق زدن، با آزردگی حرف زدن، غرولند، شکایت، شکوه، لند، دندش، (به نشان خشم یا شکایت) صداهای نامفهوم از گلو در آوردن، خرخر کردن، خروشیدن، لندیدن، دندیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: grumbles, grumbling, grumbled
(1) تعریف: to mutter dissatisfaction or complaints.
مترادف: beef, bellyache, bitch, complain, fuss, gripe, grouch, grouse, growl, moan
مشابه: murmur, mutter, nag, sulk, whine

- He grumbled at the price, but in the end he paid it.
[ترجمه گوگل] او از بهای آن غر می زد، اما در نهایت آن را پرداخت
[ترجمه ترگمان] به قیمتی که شده بود غرغر کرد، اما سرانجام آن را پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Quit grumbling and get on with your work.
[ترجمه گوگل] غر زدن را کنار بگذارید و به کارتان ادامه دهید
[ترجمه ترگمان] غرغر نکن و کارت رو ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It seems like all we ever do is grumble about the weather.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد تمام کاری که ما انجام می دهیم غر زدن در مورد آب و هوا است
[ترجمه ترگمان] مثل این است که همه ما در مورد هوا غر و ناله می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't grumble to me about the cold: I told you to bring your jacket!
[ترجمه گوگل] از سرما با من غر نزن: گفتم کاپشنت را بیاور!
[ترجمه ترگمان] به من درباره سرما غرغر نکن: بهت گفتم کتت رو بیار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make deep, muffled sounds; rumble.
مترادف: growl, rumble
مشابه: murmur, roar, thunder

- My stomach grumbled all through the meeting.
[ترجمه فاطمه عبدی] کل جلسه شکمم داشت قار و قور می کرد.
|
[ترجمه گوگل] در تمام طول جلسه شکمم غرغر می کرد
[ترجمه ترگمان] در تمام این جلسه، شکمم غر می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express in a muttering, complaining tone.
مترادف: growl, moan
مشابه: murmur, mutter, whine

- She grumbled some kind of answer.
[ترجمه گوگل] او غرغر به نوعی پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] یه جور جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: grumbly (adj.), grumblingly (adv.), grumbler (n.)
(1) تعریف: a complaint, esp. a muttered or muffled complaint.
مترادف: beef, bellyache, complaint, fuss, gripe, grouse, growl
مشابه: grouch, moan, murmur, mutter, whine

- There were grumbles from the parents about the changes in the school curriculum.
[ترجمه گوگل] گلایه های والدین در مورد تغییرات در برنامه درسی مدرسه شنیده می شد
[ترجمه ترگمان] در مورد تغییراتی که در برنامه درسی مدارس وجود دارد توسط والدین وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a series of deep, indistinct sounds; rumble.
مترادف: murmur, roar, rumble
مشابه: mutter

- We heard the grumble of thunder before the storm hit.
[ترجمه گوگل] قبل از وقوع طوفان صدای رعد و برق را شنیدیم
[ترجمه ترگمان] ما صدای غرش رعد را قبل از اینکه طوفان به گوش برسد شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the high cost of living was his daily grumble
شکایت روزمره ی او گرانی هزینه ی زندگی بود.

2. I shouldn't grumble about Mum — she's lovely really.
[ترجمه گوگل]من نباید درباره مامان غر بزنم - او واقعاً دوست داشتنی است
[ترجمه ترگمان]من نباید در مورد مادرم شکایت کنم او واقعا دوست داشتنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Why grumble at me about your own stupid mistakes?
[ترجمه فاطمه عبدی] چرا به خاطر اشتباهات احمقانه خودت به من غر می زنی؟
|
[ترجمه گوگل]چرا بابت اشتباهات احمقانه خودت از من غر میزنی؟
[ترجمه ترگمان]چرا در مورد اشتباه ات احمقانه خودت حرف می زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The students often grumble over the food.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان اغلب بر سر غذا غر می زنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان اغلب بر روی غذا ناله می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have already had all I need, I grumble about nothing.
[ترجمه گوگل]من قبلاً تمام آنچه را که نیاز داشتم داشته ام، از هیچ چیز غر می زنم
[ترجمه ترگمان]با غرولند می گویم: من همه چیزی که نیاز دارم رو دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My grumble is with the structure and organisation of the material.
[ترجمه گوگل]غرغر من با ساختار و سازماندهی مطالب است
[ترجمه ترگمان]ناله من با ساختار و ساختار مادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They knitted their brows and started to grumble.
[ترجمه گوگل]ابروهایشان را گره زدند و شروع کردند به غر زدن
[ترجمه ترگمان]همه ابروها را درهم کشیدند و شروع به غرولند کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My main grumble is about the lack of privacy.
[ترجمه گوگل]غرغر اصلی من در مورد نبود حریم خصوصی است
[ترجمه ترگمان]غرغر اصلی من مربوط به نبود حریم خصوصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't want to hear another grumble from you.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم غرغر دیگری از شما بشنوم
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم صدای غرولند دیگری از تو بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She has nothing to grumble about.
[ترجمه گوگل]او چیزی برای غر زدن ندارد
[ترجمه ترگمان] اون چیزی نداره که در موردش غر بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He could do nothing but grumble over the situation.
[ترجمه گوگل]او کاری جز غر زدن از این وضعیت نمی توانست بکند
[ترجمه ترگمان]او هیچ کاری نمی توانست بکند جز اینکه از این موقعیت شکایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's simply not in her nature to grumble.
[ترجمه گوگل]غر زدن در طبیعت او نیست
[ترجمه ترگمان]این فقط در طبیعت او نیست که شکایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If so, political actors have little to grumble about.
[ترجمه گوگل]اگر چنین است، بازیگران سیاسی چیزی برای گله کردن ندارند
[ترجمه ترگمان]اگر اینطور است، فعالان سیاسی کمی در مورد آن شکایت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We might just as well grumble about Constable's omission of tractors from his landscapes.
[ترجمه گوگل]ما نیز ممکن است در مورد حذف تراکتور توسط پاسبان از مناظر خود غر بزنیم
[ترجمه ترگمان]ما هم ممکن بود در مورد غیبت سر کانستبل از tractors که از مناظر او به وجود آمده، شکوه و شکوه داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

ناله (اسم)
cry, grumble, whimper, moan, wail, groan, whine, dolor, dolour, mewling

لندلند (اسم)
grumble, mutter

ژکیدن (فعل)
anger, grumble, murmur

گله کردن (فعل)
blame, grumble, gripe, carp

غرغر کردن (فعل)
grumble, murmur, grudge, chide, growl, mutter

انگلیسی به انگلیسی

• low discontented mutter, sullen complaint; growl; rumble
rumble; growl; complain, mutter discontentedly
if you grumble, you complain about something, usually in a low voice and not forcefully. verb here but can also be used as a count noun. e.g. there were angry grumbles from the british ranks.

پیشنهاد کاربران

ترشرویی کردن
بداخلاقی کردن
آه و ناله کردن
شکایت کردن
نق زدن
قاروقور کردن معده، غرغرکردن ( معده، گلو، . . ) ، گله ( کردن ) ،
ناله، غرزدن، نق زدن، باآزردگی حرف زدن
a complaint
اسم/ غرغر، شکایت
When the teacher assigned extra homework, she heard a few grumbles from the kids.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/grumble
نق زدن
Complain
شکایت کردن
ضعیف شدن
گله کردن، غرغر کردن
قار و قور

بپرس