heaviness

/ˈhevɪnəs//ˈhevɪnəs/

معنی: سنگینی
معانی دیگر: سنگین بودن، پروزنی، گزافی، پری، افسردگی، کندی، کودنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or quality of being heavy; weight.
مشابه: gravity, overweight, weight

جمله های نمونه

1. A sodden heaviness weighted down her limbs.
[ترجمه گوگل]سنگینی شدیدی بر اندام هایش فشار آورد
[ترجمه ترگمان]سنگینی سنگینی بدنش را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The heaviness of being successful was replaced by the lightness of being a beginner again. Steve Jobs
[ترجمه گوگل]سنگینی موفقیت با سبکی دوباره مبتدی بودن جایگزین شد استیو جابز
[ترجمه ترگمان]سنگینی موفقیت آمیز بودن جای خود را به سبک مبتدی گرفت استیو جابز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Once the heaviness dropped away her black hair formed into tight curls, and for the first time she looked almost pretty.
[ترجمه گوگل]هنگامی که سنگینی از بین رفت موهای سیاهش به صورت فرهای تنگ در آمد و برای اولین بار تقریباً زیبا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بار دیگر سنگینی موهای سیاهش را کنار زد و برای اولین بار تقریبا زیبا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The suggestions of heaviness, reference to lead weights, and the body sinking down under this weight continue throughout the procedure.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات سنگینی، ارجاع به وزنه‌های سرب و فرورفتن بدن در زیر این وزن در طول این روش ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها سنگینی، ارجاع به وزنه های سربی، و بدن در حال غرق شدن در زیر این وزن در طول فرآیند ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the latter stage, after the heaviness starts, ignore them, they will soon stop.
[ترجمه گوگل]در مرحله آخر، پس از شروع سنگینی، آنها را نادیده بگیرید، به زودی متوقف می شوند
[ترجمه ترگمان]در مرحله دوم، بعد از اینکه the شروع می شود، آن ها را نادیده می گیرد، آن ها به زودی متوقف خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were impeded by the heaviness and slowness of our vessels.
[ترجمه گوگل]سنگینی و کندی شناورهایمان مانع شد
[ترجمه ترگمان]از سنگینی و کندی of جلوگیری کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nothing lifted the heaviness of her heart after her loss.
[ترجمه گوگل]پس از از دست دادن هیچ چیز سنگینی قلب او را بر نمی داشت
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز سنگینی قلبش را از دست نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She'd been complaining about heaviness in her lower abdomen.
[ترجمه گوگل]او از سنگینی زیر شکمش شاکی بود
[ترجمه ترگمان]از سنگینی شکمش شکایت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His lectures tend to heaviness and repetition.
[ترجمه گوگل]سخنرانی های او به سنگینی و تکرار گرایش دارد
[ترجمه ترگمان]سخنرانی های او حاکی از سنگینی و تکرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are impeded by the heaviness and slowness of our vessel.
[ترجمه گوگل]سنگینی و کندی کشتیمان مانع ما می شود
[ترجمه ترگمان]از سنگینی و کندی of جلوگیری می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their crackling bad humour left them, but the heaviness of their spirit remained.
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی بدشان ترکشان کرد، اما سنگینی روحیه آنها باقی ماند
[ترجمه ترگمان]ترق و تروق آن ها آن ها را ترک کرد، اما سنگینی روح آن ها باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My soul melteth for heaviness : strengthen thou me according unto thy word.
[ترجمه گوگل]جان من از سنگینی ذوب می شود، مرا برحسب کلام خود تقویت کن
[ترجمه ترگمان]روح من به خاطر heaviness، تو را قوی تر می کند؛ به قول خود تو را قوی تر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The heaviness in the evening air oppressed us both.
[ترجمه گوگل]سنگینی هوای غروب هر دوی ما را تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان]سنگینی هوای شامگاهی هر دو ما را عذاب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A body in conflict with gravity experiences unnecessary heaviness and weight.
[ترجمه گوگل]جسمی که در تضاد با گرانش است، سنگینی و وزن غیر ضروری را تجربه می کند
[ترجمه ترگمان]یک جسم در تعارض با نیروی جاذبه، سنگینی و سنگینی غیر ضروری را تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنگینی (اسم)
gravity, weight, avoirdupois, heaviness, pressure

انگلیسی به انگلیسی

• condition of being heavy; weightiness, seriousness; oppressiveness

پیشنهاد کاربران

بپرس