hallucinatory

/həˈluːsənəˌtɔːri//həˈluːsɪnətr̩i/

توهمی، وهمی، نهازشی، کژ انگاشتی، خیالی، خیال اور، اغفال امیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, similar to, or caused by hallucinations.

جمله های نمونه

1. It was an unsettling show. There was a hallucinatory feel from the start.
[ترجمه گوگل]نمایش ناراحت کننده ای بود از همان ابتدا یک احساس توهم وجود داشت
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش ناراحت کننده بود از اول احساس عجیبی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The events that followed proceeded at a feverish, hallucinatory pace that no one seemed able to control.
[ترجمه گوگل]وقایع پس از آن با سرعتی تب دار و توهم آمیز پیش رفت که به نظر می رسید هیچ کس قادر به کنترل آن نبود
[ترجمه ترگمان]حوادثی که در پی او روان بودند با سرعتی تب آلود به راه افتادند که به نظر نمی رسید کسی قادر به کنترل آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That hallucinatory chaos had been distressing, but the solid thing it had concealed appalled him more.
[ترجمه گوگل]آن هرج و مرج توهم‌آمیز آزاردهنده بود، اما چیز محکمی که پنهان کرده بود او را بیشتر وحشت‌زده کرد
[ترجمه ترگمان]این هرج و مرجی آشفته بود، اما چیزی که از آن پنهان مانده بود او را به وحشت انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My viewing patterns take on a hallucinatory quality.
[ترجمه گوگل]الگوهای تماشای من کیفیتی توهم آمیز به خود می گیرد
[ترجمه ترگمان]الگوهای مشاهده من کیفیت hallucinatory دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had confessed to supplying Charley with hallucinatory drugs.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرده بود که به چارلی داروهای توهم آور داده است
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرده بود که چارلی را با مواد مخدر supplying کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their proneness to hallucinatory experiences, and their stress levels, were also assessed.
[ترجمه گوگل]تمایل آنها به تجربیات توهم، و سطح استرس آنها نیز مورد ارزیابی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]ارتباط آن ها با تجربیات hallucinatory و سطح استرس آن ها نیز مورد ارزیابی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One who is undergoing a hallucinatory experience induced by a psychedelic drug.
[ترجمه گوگل]کسی که تحت یک تجربه توهم انگیز ناشی از یک داروی روانگردان است
[ترجمه ترگمان]کسی که تجربه hallucinatory را تجربه می کند که توسط یک داروی روان گردان القا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In some patients the drug has been found to have hallucinatory side-effects.
[ترجمه گوگل]در برخی بیماران این دارو دارای عوارض جانبی توهم آور است
[ترجمه ترگمان]در برخی بیماران این دارو اثر جانبی hallucinatory دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hours of darkness spent at Sloane Crescent were taking on a hallucinatory quality.
[ترجمه گوگل]ساعت‌های تاریکی که در اسلون کرسنت سپری می‌شد، کیفیتی توهم‌آمیز به خود می‌گرفت
[ترجمه ترگمان]ساعات تاریکی در محله سل ون صرف می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am not pregnant, I have not taken a hallucinatory drug, and I have never killed anyone.
[ترجمه گوگل]من باردار نیستم، داروی توهم مصرف نکرده ام و هرگز کسی را نکشته ام
[ترجمه ترگمان]من حامله نیستم، من مواد مخدر مصرف نکردم و هیچ وقت کسی رو نکشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Christophe Lamaison, who converted both, waded in with the penalty that gave the scoreline a hallucinatory appearance.
[ترجمه گوگل]کریستف لامایسون که هر دو را تبدیل به گل کرد، با پنالتی وارد دروازه شد که ظاهری توهم‌آمیز به خط امتیاز داد
[ترجمه ترگمان]کریستف Lamaison، که هر دو را تغییر داده بود، به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Religion is a system of wishful illusions together with a disavowal of reality, such as we find nowhere else but in a state of blissful hallucinatory confusion. Religion's eleventh commandment is "Thou shalt not question. ". Sigmund Freud
[ترجمه گوگل]دین سیستمی از توهمات واهی همراه با انکار واقعیت است، چنانکه در هیچ جای دیگری جز در حالت سردرگمی توهم آور سعادتمندانه نمی یابیم یازدهمین دستور دین این است که «مبادا سؤال کنی» فروید زیگموند
[ترجمه ترگمان]دین یک سیستم اوهام پوچ و واهی با انکار واقعیت است، از قبیل پیدا کردن هیچ کجا بجز در حالت سردرگمی و آشفتگی فرمان یازدهم دین عبارت است از \"تو نباید\" سوال کنی \" زیگموند فروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But particular abnormalities in biochemistry have been linked to schizophrenia since it was first discovered that hallucinatory drugs could induce a psychosis.
[ترجمه گوگل]اما ناهنجاری‌های خاص در بیوشیمی از زمانی که برای اولین بار کشف شد که داروهای توهم‌آور می‌توانند روان پریشی شوند، با اسکیزوفرنی مرتبط شده است
[ترجمه ترگمان]اما اختلالات خاصی در بیوشیمی در ارتباط با شیزوفرنی است، زیرا اولین بار کشف شد که مواد مخدر hallucinatory می تواند یک جنون را القا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is, after all, a fairy tale, as the movie's hallucinatory ending proves.
[ترجمه گوگل]به هر حال این یک افسانه است، همانطور که پایان توهم‌آمیز فیلم ثابت می‌کند
[ترجمه ترگمان]بعد از همه این ماجرا، داستان پریان به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was one of the key spices that give the Spice Islands their name, and some historians link its popularity in the spice trade to the hallucinatory effects that result from ingesting large amounts.
[ترجمه گوگل]این یکی از ادویه‌های کلیدی بود که نام جزایر ادویه را به خود اختصاص داد و برخی از مورخان محبوبیت آن در تجارت ادویه را به اثرات توهم‌آور ناشی از مصرف مقادیر زیاد آن مرتبط می‌دانند
[ترجمه ترگمان]این یکی از ادویه اصلی است که نام خود را به جزایر ادویه می دهد و برخی از مورخان شهرت خود را در تجارت ادویه با اثرات hallucinatory که ناشی از خوردن مقادیر زیاد است، پیوند می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a vision or hallucination, characterized by hallucinations
something that is hallucinatory is like a hallucination or is the cause of a hallucination.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hallucinate
✅️ اسم ( noun ) : hallucination
✅️ صفت ( adjective ) : hallucinatory
✅️ قید ( adverb ) : _
توهم یا خیال مغشوش

بپرس