impassioned

/ˌɪmˈpæʃn̩d//ɪmˈpæʃn̩d/

پرشور و حرارت، پراحساسات، برانگیخته، تهییجشده، بهوس افتاده، به جنبش درامده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impassionedly (adv.)
• : تعریف: full of strong emotion; passionate.
متضاد: passionless
مشابه: ardent, burning, fierce, hot, intense, passionate, stormy, vehement, warm

- The mother made an impassioned plea for help in finding her child.
[ترجمه گوگل] مادر برای یافتن فرزندش درخواست کمک کرد
[ترجمه ترگمان] مادر یک درخواست پر شور برای کمک به پیدا کردن بچه اش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an impassioned speech
نطق آتشین

2. She made an impassioned plea for help.
[ترجمه گوگل]او درخواستی پرشور برای کمک کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه درخواست پر شور برای کمک درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The director of the charity made an impassioned plea for help.
[ترجمه گوگل]مدیر مؤسسه خیریه درخواست کمک شدیدی کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس موسسه خیریه درخواست پر شور برای کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He gave vent to his feelings in an impassioned speech.
[ترجمه گوگل]او در یک سخنرانی پرشور احساسات خود را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]در یک سخنرانی پر شور احساسات خود را خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After three hours of impassioned debate the motion was defeated.
[ترجمه گوگل]پس از سه ساعت بحث پرشور، این طرح شکست خورد
[ترجمه ترگمان]پس از سه ساعت بحث پر شور، این حرکت شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She appeared on television to make an impassioned plea for help.
[ترجمه گوگل]او در تلویزیون ظاهر شد تا درخواست کمک کند
[ترجمه ترگمان]او در تلویزیون ظاهر شد تا تقاضای کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Relatives of the dead made an impassioned plea for the bodies to be flown back to this country.
[ترجمه گوگل]بستگان کشته شدگان درخواست کردند تا اجساد به این کشور بازگردانده شوند
[ترجمه ترگمان]بستگان کشته ها یک درخواست پر شور از اجساد برای بازگشت به این کشور ارائه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He made an impassioned appeal for peace.
[ترجمه گوگل]او درخواستی پرشور برای صلح کرد
[ترجمه ترگمان]او یک درخواست پر شور برای صلح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Durante dances with an impassioned physicality.
[ترجمه گوگل]دورانته با جسمانی پرشور می رقصد
[ترجمه ترگمان]رقص durante با یک فیزیک بدنی پر شور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The jury listened to his impassioned explication of article 30
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه به توضیحات پرشور او در مورد ماده 30 گوش دادند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه به نطق پر شور و هیجان او در مقاله ۳۰ گوش فرا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He subjected us to half an hour of impassioned declamation against the new motorway.
[ترجمه گوگل]او ما را به مدت نیم ساعت در برابر بزرگراه جدید محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]او ما را تا نیم ساعت در مسیر declamation پر شور در مقابل بزرگراه جدید مورد هدف قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Princess Royal yesterday made an impassioned plea for help on behalf of the country's six million carers.
[ترجمه گوگل]پرنسس رویال دیروز از طرف شش میلیون مراقب کشور درخواست کمک کرد
[ترجمه ترگمان]روز گذشته شاهزاده خانم رویال یک درخواست پر شور برای کمک به شش میلیون نفر از مراقبان این کشور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His impassioned pleas went unheard.
[ترجمه گوگل]التماس های پرشور او شنیده نشد
[ترجمه ترگمان]pleas پر شور او بی سابقه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They listened to an impassioned sermon delivered by the Archbishop of Tyre and were moved to take the cross themselves.
[ترجمه گوگل]آنها به موعظه پرشور اسقف اعظم صور گوش دادند و متقاعد شدند که خودشان صلیب را بگیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها به موعظه پرهیجان و پر شور و هیجان آمیزی که اسقف اعظم صور به ایراد خطابه ای که از طرف اسقف اعظم صور تقدیم شده بود گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Plotinus wrote his most impassioned tract to attack Gnosticism as pretentious mumbo-jumbo.
[ترجمه گوگل]افلوطین پرشورترین رساله خود را برای حمله به گنوسیزم به عنوان یک غم انگیز پرمدعا نوشت
[ترجمه ترگمان]Plotinus، most impassioned رو برای حمله به \"Gnosticism -\" نوشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• full of passion, ardent, emotional, fervid
when you speak in an impassioned way, you express powerful emotion because you feel very strongly about something; a literary word.

پیشنهاد کاربران

پرشور و حرارت , پر آب و تاب
# an impassioned speech
# He made an impassioned plea for peace
# She made an impassioned appeal for help
# She wrote an impassioned letter to her lover
تحریک آمیز
پرسوز و گداز

بپرس