impossibly


بطور امکان ناپذیر، چنانکه نشود، چنانکه ممکن نباشد

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in an impossible way.

- Impossibly, she lifted up the front of the car to free her daughter.
[ترجمه گوگل] به طور غیرممکنی، او جلوی ماشین را بلند کرد تا دخترش را آزاد کند
[ترجمه ترگمان] به طرزی ناباورانه جلو ماشین را گرفت تا دخترش را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to a degree that causes difficulty or makes a solution unattainable.

- We were asked to complete this task in an impossibly short time.
[ترجمه مریم خسروی برغانی] از ما خواستند تا این کار را در مدت بسیار کوتاهی به انجام رسانیم.
|
[ترجمه گوگل] از ما خواسته شد که این کار را در مدت زمان بسیار کوتاهی به پایان برسانیم
[ترجمه ترگمان] ما درخواست کردیم که این وظیفه رو به مدت طولانی انجام بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: excessively; extremely.

- She is impossibly stupid.
[ترجمه گوگل] او به طرز غیرممکنی احمق است
[ترجمه ترگمان] او به شدت احمق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Adulthood and responsibility seemed impossibly remote.
[ترجمه گوگل]بزرگسالی و مسئولیت پذیری غیرممکن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مسئولیت و مسئولیت به طرز غیر ممکنی خیلی دور به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In midsummer every town is impossibly crowded.
[ترجمه گوگل]در اواسط تابستان همه شهرها به طرز غیرممکنی شلوغ است
[ترجمه ترگمان]در نیمه تابستان هر شهر به طور باورنکردنی شلوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some sales managers think selling abroad is impossibly difficult.
[ترجمه گوگل]برخی از مدیران فروش فکر می کنند فروش در خارج از کشور بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]برخی از مدیران فروش فکر می کنند که فروش خارج از کشور به شدت دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He looked impossibly handsome in his formal suit.
[ترجمه گوگل]او در کت و شلوار رسمی خود بسیار خوش تیپ به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]با کت و شلوار رسمی اش فوق العاده خوش قیافه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Doctors are being forced to work impossibly long hours.
[ترجمه گوگل]پزشکان مجبور می شوند به طرز غیرممکنی ساعات طولانی کار کنند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در ساعات طولانی مجبور به کار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The whole story was impossibly far-fetched.
[ترجمه گوگل]کل داستان به طرز غیرممکنی دور از ذهن بود
[ترجمه ترگمان]کل ماجرا به طور باورنکردنی دور از ذهن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mathematical physics is an almost impossibly difficult subject.
[ترجمه گوگل]فیزیک ریاضی یک موضوع تقریباً غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]فیزیک ریاضی یک موضوع بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has an impossibly thin waist.
[ترجمه گوگل]او یک کمر غیرممکن باریک دارد
[ترجمه ترگمان]کمرش خیلی باریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But just as the buzzer sounds, an impossibly tall defender leaps and swats aside your shot.
[ترجمه گوگل]اما درست همانطور که زنگ به صدا در می آید، یک مدافع غیرممکن قد بلند می پرد و ضربه شما را کنار می زند
[ترجمه ترگمان]اما درست در همان لحظه که صدای زنگ به گوش می رسد، یک مدافع بلند بلند بالا می جهد و swats را کنار می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not impossibly there was a resistance movement in the Fens, as later under William the Conqueror, and ecclesiastics became involved.
[ترجمه گوگل]بعید نیست که جنبش مقاومتی در فنس وجود داشته باشد، همانطور که بعدها تحت رهبری ویلیام فاتح، و کلیساها درگیر شدند
[ترجمه ترگمان]به طور باورنکردنی، یک جنبش مقاومت در the، همان طور که بعدا تحت ویلیام فاتح وارد شد، وجود داشت و روحانیان در آن شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rufus had impossibly long arms with the same type of musculature as Hector and Mr Lewis.
[ترجمه گوگل]روفوس دست‌های بسیار بلندی داشت با همان نوع ماهیچه‌ای که هکتور و آقای لوئیس داشتند
[ترجمه ترگمان]روفوس خیلی طولانی با همان نوع ساختمان عضلانی مانند هکتور و آقای لوییس، بازوان دراز و عضلانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To further subdivide them may make record-keeping impossibly complicated.
[ترجمه گوگل]تقسیم بیشتر آنها ممکن است ثبت سوابق را به طرز غیرممکنی پیچیده کند
[ترجمه ترگمان]برای تقسیم بندی بیشتر آن ها ممکن است به طور باورنکردنی پیچیده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Only impossibly high personal expectations kept Gea Johnson from celebrating her triumphant return to track.
[ترجمه گوگل]فقط انتظارات شخصی غیرممکن زیاد باعث شد که جیا جانسون بازگشت پیروزمندانه خود را به پیست جشن نگیرد
[ترجمه ترگمان]تنها انتظارات و انتظارات شخصی به طرز غیرقابل باوری او را از جشن بازگشت پیروزمندانه خود به track حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was Mrs Katz, impossibly animated, chopping at her mind.
[ترجمه گوگل]خانم کاتز بود که به طرز غیرممکنی متحرک بود و ذهنش را درگیر می کرد
[ترجمه ترگمان]در ذهنش خانم Katz وجود داشت که به طرز عجیبی در ذهنش جان گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an impossible manner

پیشنهاد کاربران

۱. به طور باورنکردنی. به طرز غریبی ۲. به طور غیر قابل تحملی
مثال:
Impossibly, she lifted up the front of the car to free her daughter.
او به طور باورنکردنی جلوی ماشین را بلند کرد تا دخترش را رها کند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impossibility
✅️ صفت ( adjective ) : impossible
✅️ قید ( adverb ) : impossibly
دست نیافتنی
ترجمه:به صورت امکان ناپذیر ؛ به صورت غیر قابل تحمل

بپرس