innocence

/ˈɪnəsəns//ˈɪnəsns/

معنی: برائت، پاکی، بی گناهی، بی تقصیری
معانی دیگر: (از نظر مذهبی) بی گناهی، معصومیت، (حقوق) بی تقصیری، بی بزهی، ناخطاکاری، ناتبهکاری، نداشتن حیله و تزویر، بی ریایی، ساده دلی، صاف و سادگی، زود باوری، ساده لوحی و زودگولی، نادانی، ندانی، بی خبری، رجوع شود به: bluet

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of being innocent.
متضاد: guilt

(2) تعریف: chastity or moral purity.
مشابه: purity

(3) تعریف: freedom from guilt, blame, or fault.

- Her lawyer is doing his best to establish her innocence.
[ترجمه گوگل] وکیل او تمام تلاش خود را برای اثبات بی گناهی او انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] وکیل اون داره سعی می کنه که بی گناهی اون رو ثابت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: freedom from having committed a legally wrong act.
متضاد: guilt

(5) تعریف: lack of sophistication or pretension; simplicity.

جمله های نمونه

1. maiden innocence
معصومیت دخترانه

2. the innocence of a child
معصومیت یک طفل

3. to dissemble innocence
تظاهر به معصومیت کردن

4. afsaneh proved her innocence
افسانه بی گناهی خود را اثبات کرد.

5. she averred her innocence
روی بی گناهی خود را تاکید کرد.

6. she protested her innocence
او بیگناهی خود را تاکید می کرد.

7. the police questioned his innocence
پلیس بی گناهی او را زیر سئوال برد.

8. they laughed at the innocence of their rustic housekeeper
آنان به ساده دلی کلفت روستایی خود خندیدند.

9. he insisted upon his own innocence
او اصرار می کرد که بی گناه است.

10. arianne was an image of youthful innocence
آرین نمادی از معصومیت جوانی بود.

11. her eyes assumed an air of innocence
چشمانش حالت معصومانه ای به خود گرفتند.

12. the testimony of witnesses further discredited her claim of innocence
گواهی شهود،ادعای بی گناهی او را بیشتر از درجه اعتبار ساقط کرد.

13. He offered to avouch his innocence with his sword.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد داد که بی گناهی خود را با شمشیر خود اثبات کند
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که بی گناهی خود را با شمشیرش از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His innocence was proved at last.
[ترجمه گوگل]بالاخره بی گناهی او ثابت شد
[ترجمه ترگمان]بالاخره بی گناهی او ثابت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is no doubt about his innocence.
[ترجمه گوگل]در بی گناهی او شکی نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ شکی در مورد بی گناهی او وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The prisoners passionately proclaimed their innocence in front of the jury.
[ترجمه گوگل]زندانیان با شور و شوق بی گناهی خود را در مقابل هیئت منصفه اعلام کردند
[ترجمه ترگمان]زندانیان با شور و حرارت، بی گناهی خود را در برابر هیات داوران اعلام داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She continued to assert her innocence.
[ترجمه گوگل]او همچنان بر بی گناهی خود تاکید می کرد
[ترجمه ترگمان]او به بی گناهی خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برائت (اسم)
absolution, acquittance, compurgation, exculpation, quietus, quittance, innocence, purgation

پاکی (اسم)
quietus, quittance, innocence, purity, immaculacy

بی گناهی (اسم)
innocence, impeccability

بی تقصیری (اسم)
innocence

تخصصی

[حقوق] بی گناه، برائت

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being innocent; freedom from sin or wrongdoing, purity; guiltlessness; naivete, simplicity, lack of sophistication
innocence is the quality of having no experience of the more complex or unpleasant aspects of life.
innocence is also the quality of not being guilty of a crime.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : innocence / innocent
صفت ( adjective ) : innocent
قید ( adverb ) : innocently
maintain your innocence
=ادعای بیگناهی کردن
�صاف و سادگی� هم می تونه معنی بده
به اضافه ی معانی دوستان، می تونه �بی غل و غش ی� هم معنی بده
بی گناهی، برائت
معصومیت، خلاصی، رهایی، نجات

بپرس