interwoven

جمله های نمونه

1. For these people, land is inextricably interwoven with life itself.
[ترجمه گوگل]برای این مردم، زمین به طور جدانشدنی با خود زندگی در هم تنیده است
[ترجمه ترگمان]برای این مردم زمین به طور جدایی ناپذیری از خود زندگی به هم آمیخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Our lives are interwoven.
[ترجمه گوگل]زندگی ما در هم تنیده شده است
[ترجمه ترگمان]زندگی ما به هم بافته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two themes are inextricably interwoven in the book.
[ترجمه گوگل]این دو موضوع به طور جدایی ناپذیر در کتاب در هم تنیده شده اند
[ترجمه ترگمان]این دو موضوع به طور جدایی ناپذیری در کتاب به هم بافته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Your destiny is interwoven with mine.
[ترجمه گوگل]سرنوشت تو با سرنوشت من آمیخته شده است
[ترجمه ترگمان] سرنوشتت با مال من به هم گره خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The blue fabric was interwoven with red and gold thread.
[ترجمه گوگل]پارچه آبی با نخ قرمز و طلا در هم تنیده شده بود
[ترجمه ترگمان]پارچه آبی با نخ قرمز و طلایی درهم آمیخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two kinds of evolution are closely interwoven.
[ترجمه گوگل]این دو نوع تکامل کاملاً در هم تنیده شده اند
[ترجمه ترگمان]دو نوع تکامل با هم آمیخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Community law constitutes a distinct body of law interwoven with the national laws of member states.
[ترجمه گوگل]حقوق جامعه یک مجموعه حقوقی متمایز را تشکیل می دهد که با قوانین ملی کشورهای عضو در هم تنیده شده است
[ترجمه ترگمان]قانون جامعه یک بدنه متمایز از قانون را تشکیل می دهد که با قوانین ملی کشورهای عضو درهم بافته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And the two are closely interwoven.
[ترجمه گوگل]و این دو از نزدیک در هم تنیده شده اند
[ترجمه ترگمان]و این دو با هم آمیخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The entire interwoven pattern constituted an essentially static unity, whose focus was found in the spiritual authority of Rome.
[ترجمه گوگل]کل الگوی در هم تنیده یک وحدت اساساً ایستا را تشکیل می داد که تمرکز آن در اقتدار معنوی رم یافت می شد
[ترجمه ترگمان]کل الگوی به هم پیوسته، یک وحدت ثابت را تشکیل می داد که تمرکزش را در قدرت معنوی رم یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too bad the yarn is interwoven with illogic, inconsistency and outright balderdash.
[ترجمه گوگل]حیف که نخ با غیرمنطقی، ناهماهنگی و کچلی آشکار در هم آمیخته است
[ترجمه ترگمان]خیلی بد است که نخ با illogic، ناهماهنگی و balderdash کامل درهم آمیخته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The silk is interwoven with gold and silver threads.
[ترجمه گوگل]ابریشم با نخ های طلا و نقره در هم تنیده شده است
[ترجمه ترگمان]ابریشم با نخ های طلایی و نقره ای درهم آمیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Interwoven with all of this is the need for Disabled people to create a new relationship of equality with non-Disabled people.
[ترجمه گوگل]آمیخته با همه اینها، نیاز معلولان به ایجاد رابطه برابری جدید با افراد غیرمعلول است
[ترجمه ترگمان]با همه اینها، نیاز به افراد معلول برای ایجاد رابطه جدیدی از تساوی با افراد معلول وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their two lives were already linked, one interwoven with the other.
[ترجمه گوگل]دو زندگی آنها قبلاً به هم مرتبط بود، یکی با دیگری در هم تنیده شده بود
[ترجمه ترگمان]این دو نفر دیگر به هم متصل شده بودند و دیگری با هم آمیخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The problems are inextricably interwoven .
[ترجمه گوگل]مشکلات به طور جدانشدنی در هم تنیده شده اند
[ترجمه ترگمان]مشکلات به طور جدایی ناپذیری درهم بافته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Basic and clinical sciences would be interwoven during the course, but with the clinical sciences predominating in the final three years.
[ترجمه گوگل]علوم پایه و بالینی در طول دوره در هم تنیده می شوند، اما در سه سال پایانی علوم بالینی غالب است
[ترجمه ترگمان]علوم پایه و بالینی در طی این دوره در حال درهم بافته شدن هستند، اما در سه سال آخر، با ظهور علوم بالینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if things are interwoven, they are very closely connected.

پیشنهاد کاربران

درهم تنیده، درهم بافته، درهم تابیده، درهم پیچیده، مشبک
به هم تنیده، به هم بافته، به هم تابیده، به هم پیچیده
مرتبط

در هم تنیده شده ( adj )
در هم آمیخته
به هم فشرده

بپرس