intuit

/ˌɪnˈtuːət//ɪnˈtjuːɪt/

معنی: اگاه کردن، دستور دادن، درک کردن، تعلیم دادن
معانی دیگر: درون یابی کردن، شهودگری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: intuits, intuiting, intuited
مشتقات: intuitable (adj.)
• : تعریف: to know or apprehend directly, without a process of logical thought.
مشابه: apprehend, divine, sense

جمله های نمونه

1. They would confidently intuit your very thoughts.
[ترجمه گوگل]آنها با اطمینان افکار شما را درک خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]اونا مطمئن میشن که ایده های تو رو از بین ببرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was probably right to intuit that it was universal.
[ترجمه گوگل]او احتمالاً حق داشت که شهود جهانی بودن آن را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او احتمالا حق داشت که از این موضوع آگاه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They intuit what it must be like feeling sorrow so far from home.
[ترجمه گوگل]آنها احساس غم و اندوه دور از خانه را درک می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به چیزی که باید در آن دور از خانه احساس غم و اندوه کنند، آگاه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Intuit Inc. shares posted the largest decline in the index, falling almost 17 percent this week.
[ترجمه گوگل]سهام Intuit Inc بیشترین کاهش را در شاخص ثبت کرد و تقریباً 17 درصد در این هفته سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]سهام شرکت Intuit largest بزرگ ترین کاهش در این شاخص را در این هفته به میزان ۱۷ درصد کاهش داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Intuit, meanwhile, has acknowledged using the tracking programs to target ads.
[ترجمه گوگل]در همین حال، Intuit اذعان کرده است که از برنامه های ردیابی برای هدف قرار دادن تبلیغات استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، Intuit به استفاده از برنامه های ردیابی برای هدف قرار دادن تبلیغات اعتراف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Intuit is now aiming to become a one-stop shopping source for anyone looking to do home banking.
[ترجمه گوگل]Intuit اکنون قصد دارد به یک منبع خرید یک مرحله ای برای هر کسی که به دنبال انجام بانکداری خانگی است تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]Intuit در حال حاضر با هدف تبدیل شدن به یک منبع خرید یک طرفه برای افرادی که به دنبال انجام عملیات بانکی هستند، می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That was two days before Intuit and Microsoft stunned the technology and banking industries by proposing their merger.
[ترجمه گوگل]این دو روز قبل از این بود که Intuit و مایکروسافت با پیشنهاد ادغام خود، صنعت فناوری و بانکداری را متحیر کردند
[ترجمه ترگمان]دو روز قبل از آن، Intuit و مایکروسافت صنایع بانکداری و بانکداری را با پیشنهاد ادغام آن ها حیرت زده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Intuit Inc. posted the biggest decline, falling 15 percent after the stock was downgraded by an analyst.
[ترجمه گوگل]شرکت Intuit بیشترین کاهش را به ثبت رساند و پس از کاهش ارزش سهام توسط یک تحلیلگر، 15 درصد سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]شرکت Intuit بزرگ ترین کاهش را که ۱۵ درصد پس از سقوط سهام توسط یک تحلیلگر به دست آمد را اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Last month, Intuit unveiled plans to provide on-line banking over the Internet sometime this year.
[ترجمه گوگل]ماه گذشته، Intuit از برنامه هایی برای ارائه بانکداری آنلاین از طریق اینترنت در سال جاری پرده برداری کرد
[ترجمه ترگمان]در ماه گذشته، Intuit از طرح هایی برای ارائه خدمات بانکی آنلاین در اینترنت در سال جاری پرده برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And investors more cunning and sophisticated than the Intuit traders have devised myriad ways to dodge detection.
[ترجمه گوگل]و سرمایه گذاران حیله گر و پیچیده تر از معامله گران Intuit راه های بی شماری برای طفره رفتن از تشخیص ابداع کرده اند
[ترجمه ترگمان]و سرمایه گذاران زیرک و پیچیده تر از the Intuit روش های بی شماری را برای اجتناب از ردیابی ابداع کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To sense or intuit a person's thoughts or motives in an almost uncanny way.
[ترجمه گوگل]حس کردن یا شهودی کردن افکار یا انگیزه های یک فرد به روشی تقریباً عجیب
[ترجمه ترگمان]برای درک یا آگاه کردن افکار یک فرد یا انگیزه در یک روش تقریبا غیر عادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. B . Insight Decides the Decision - making INTUIT : We establish the suited market strategies through keen insight.
[ترجمه گوگل]ب Insight تصمیم گیری را تعیین می کند INTUIT: ما استراتژی های بازار مناسب را از طریق بینش دقیق ایجاد می کنیم
[ترجمه ترگمان]ب Insight تصمیم می گیرد intuit تصمیم گیری: ما راهبردهای بازار مناسب را از طریق بینش قوی تعیین می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Take Scott Cook, the founder of Intuit, for examle.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال اسکات کوک، بنیانگذار Intuit را در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان]اسکات کوک، بنیانگذار of، را برای examle در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you cannot intuit an idiom, neither can you reason it out.
[ترجمه گوگل]اگر نمی‌توانید یک اصطلاح را شهود کنید، نمی‌توانید آن را هم استدلال کنید
[ترجمه ترگمان]، اگه نتونی یه اصطلاح رو از بین ببری هیچ دلیلی هم نمیتونی داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اگاه کردن (فعل)
acquaint, inform, admonish, intuit, warn

دستور دادن (فعل)
address, intuit, direct

درک کردن (فعل)
comprehend, hear, induct, appreciate, intuit, realize, apperceive, understand, perceive, apprehend, fathom, seize, discern, catch, follow, compass, savvy, cognize, interpret

تعلیم دادن (فعل)
educate, train, intuit, drill, guide, instruct, teach, enlighten

تخصصی

[کامپیوتر] تولید کننده ی مشهور نرم افزار مالی شخصی ( برنامه ی Quiken) . آدرس آن عبارت است از : http://www.intuit .com .

انگلیسی به انگلیسی

• american company that manufactures comprehensive programs for financial management and preparing tax reports
sense intuitively, perceive through intuition
if you intuit something, you guess it by using your feelings, rather than your knowledge; a formal word.

پیشنهاد کاربران

حدس زدن. گمان بردن. فهمیدن
مثال:
What should we do to sense or intuit a person's thoughts or motives?
ما برای احساس کردن یا فهمیدن افکار و انگیزه های یک شخص چکار باید بکنیم؟
از روی شهود فهمیدن یا از روی فکت و حقایق
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : intuit
✅️ اسم ( noun ) : intuition
✅️ صفت ( adjective ) : intuitive
✅️ قید ( adverb ) : intuitively
به فراست دریافت
درک شهودی
فهمیدن
فکر کسی را خواندن
Inuits:
به طور گسترده اینوئیت ها به بومیان قطب شمال اشاره دارد، جمعیت الاسکا، کانادا و گرینلند
Intuit someone's thought
فکرِ کسی را خواندن
to know or apprehend directly or by intuition
یاد دادن تعلیم دادن
تعلیم دادن یاد دادن
ایجاد شدن یافت شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس