lost cause

/ˈlɒstˈkəz//lɒstkɔːz/

جنبش یا آرمان از دست رفته، هدف تحقق نیافتنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an undertaking or cause that has failed or is certain to fail.

جمله های نمونه

1. The game looked a lost cause when the score reached 60.
[ترجمه behnam] بازی وقتی به امتیاز 60 رسید تمام شده به نظر میرسید
|
[ترجمه گوگل]وقتی امتیاز بازی به 60 رسید، بازی باخته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بازی زمانی که امتیاز به ۶۰ رسید، یک دلیل از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In one sense, Mentmore was a lost cause even before we began.
[ترجمه گوگل]به یک معنا، Mentmore حتی قبل از شروع ما یک هدف گمشده بود
[ترجمه ترگمان]حتی قبل از اینکه شروع کنیم Mentmore هم یک دلیل از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Most political analysts believe that Florida is a lost cause for the Democrats this year.
[ترجمه soroush] بیشتر تحلیلگران سیاسی فکر میکنن امسال، دموکراتها فلوریدا رو ازقبل باختن ( به جمهوری خواهان )
|
[ترجمه گوگل]اکثر تحلیلگران سیاسی بر این باورند که فلوریدا برای دموکرات‌ها در سال جاری یک هدف گمشده است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که فلوریدا امسال یک دلیل از دست رفته برای دموکرات ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That, however, is a lost cause.
[ترجمه گوگل]با این حال، این یک علت گمشده است
[ترجمه ترگمان]به هر حال، دلیلش هم از دست رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Like his rebel ancestor, Buchanan is fighting a lost cause with prideful determination despite overwhelming odds.
[ترجمه گوگل]مانند جد شورشی خود، بوکانان با وجود شانس های زیاد، با عزمی غرور آفرین با یک هدف از دست رفته مبارزه می کند
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب، او همانند جد rebel، با وجود مخالفت های شدید، با عزمی راسخ در حال مبارزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A lost cause, the old woman reflected sadly.
[ترجمه گوگل]پیرزن با ناراحتی فکر کرد که یک دلیل از دست رفته است
[ترجمه ترگمان]پیرزن با اندوه اندیشید: یک هدف از دست رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's seems that their marriage is a lost cause in which possess the husband and wife not real affection for one another.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ازدواج آنها یک امر گمشده است که در آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر محبت واقعی ندارند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد ازدواج آن ها یک دلیل از دست رفته باشد که در آن شوهر و همسرش محبت واقعی به یکدیگر ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is attracting such capital a lost cause? Some will be tempted in.
[ترجمه گوگل]آیا جذب چنین سرمایه ای یک امر گمشده است؟ برخی در وسوسه خواهند شد
[ترجمه ترگمان]آیا جذب چنین سرمایه ای باعث از دست رفتن این سرمایه می شود؟ بعضی ها به وسوسه می افتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She is just a lost cause.
[ترجمه گوگل]او فقط یک دلیل گمشده است
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه هدف از دست رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The battle against the huge empire was a lost cause.
[ترجمه گوگل]نبرد علیه امپراتوری عظیم یک دلیل گمشده بود
[ترجمه ترگمان]جنگ در مقابل امپراتوری بزرگ هدفی از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Is attracting such capital a lost cause?
[ترجمه گوگل]آیا جذب چنین سرمایه ای یک امر گمشده است؟
[ترجمه ترگمان]آیا جذب چنین سرمایه ای باعث از دست رفتن این سرمایه می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Arguing about money with my wife is a lost cause.
[ترجمه گوگل]بحث بر سر پول با همسرم یک موضوع گمشده است
[ترجمه ترگمان]در حال بحث درباره پول با زن من یه دلیل از دست رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Is Corey Maggette already almost a lost cause for the Warriors?
[ترجمه گوگل]آیا کوری مگت در حال حاضر تقریباً یک کار گمشده برای واریورز است؟
[ترجمه ترگمان]آیا کوری Maggette تقریبا به خاطر the از دست رفته؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They do not want to expend energy in what, to them, is a lost cause.
[ترجمه گوگل]آن‌ها نمی‌خواهند انرژی خود را صرف چیزی کنند که از نظر آن‌ها یک علت گمشده است
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی خواهند برای آن ها انرژی صرف کنند، که برای آن ها یک دلیل از دست رفته محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I used to try to get him to do some exercise but then decided he was a lost cause.
[ترجمه گوگل]من قبلاً سعی می کردم او را به ورزش وادار کنم اما بعد به این نتیجه رسیدم که او یک هدف گمشده است
[ترجمه ترگمان]من سعی می کردم او را وادار به انجام کاری کنم اما بعد به این نتیجه رسیدم که او یک دلیل از دست رفته بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• cause that cannot succeed
you use lost cause to refer to something that you are trying to achieve which has no chance of succeeding.

پیشنهاد کاربران

یک مسئله ی بی فایده یا بی نتیجه
You're a lost cause. امیدی بهت نیست
تموم شده، از دست رفته، چیزی که بهش امیدی نیست
کار نشدنی، چیزی که امیدی به موفقیتش نمیره
تیر آخر، آخرین شانس
هیچ امیدی نداشتن ، ناامید کننده
s. th hopeless
چیزی که بهش امیدی نیست
خیال باطل
( شرایط یا شخصی که امیدی به بهتر شدن آن نیست )
شکست
غیر ممکن
مهره سوخته

انسانی که امید به موفقیت نداره
از بین رفته ؛ نابود شده
چیزی که دیگه امیدی بهش نیست
فاتحه اش خونده هست
هدف تحقق نیافتنی
واهی، بی فایده، بی مورد، بی نتیجه، امیدی بهش نیست
مهره سوخته، امید واهی، نجات نیافتنی
به فنا رفت
ناامید از اصلاح شدن،
نا امید از بهتر شدن شرایط یا تغییرات مثبت،
هدفِ شکست خورده
A hopeless case
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس