molder

/ˈmoldər//ˈmoldə/

معنی: قالب گر، پوسیدن، خاک شدن
معانی دیگر: (معمولا با: away) خاکستر شدن، پوسیدن و خاک شدن، از هم پاشیدن، از هم پاشیدن he was moldering in his grave او داشت در گور خود میپوسید

جمله های نمونه

1. This is a mold of pudding.
[ترجمه گوگل]این یک قالب پودینگ است
[ترجمه ترگمان]این یه قالب پودینگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is cast in his father's mold.
[ترجمه گوگل]او در قالب پدرش ریخته می شود
[ترجمه ترگمان]او در قالب پدرش نقش بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Chiefly the mold of a man's fortune is in his own hands.
[ترجمه گوگل]اساساً قالب ثروت یک مرد در دستان اوست
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، قالب ثروت یک مرد در دست خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's made in his father's mold.
[ترجمه گوگل]او در قالب پدرش ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]او در قالب پدرش ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The rice dampened and molded during the summer rains.
[ترجمه گوگل]برنج در طول باران های تابستانی مرطوب و کپک زد
[ترجمه ترگمان]برنج در طی باران های تابستانی شکل گرفت و شکل گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The chemical was used to kill a mold that grows on peanuts.
[ترجمه گوگل]این ماده شیمیایی برای از بین بردن کپکی که روی بادام زمینی رشد می کند استفاده شد
[ترجمه ترگمان]ماده شیمیایی برای کشتن یک کپک که روی بادام زمینی رشد می کند به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Try to compact the sand into the mold.
[ترجمه گوگل]سعی کنید ماسه را در قالب فشرده کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید ماسه را به داخل قالب جمع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I try to take young athletes and mold them into team players.
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم ورزشکاران جوان را انتخاب کنم و آنها را به بازیکنان تیم تبدیل کنم
[ترجمه ترگمان]من سعی می کنم ورزش کاران جوان را جذب کنم و آن ها را به بازیکنان تیم تبدیل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is a man of gentle mold.
[ترجمه گوگل]او مردی با قالب ملایم است
[ترجمه ترگمان] اون یه آدم gentle
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The workers are teeming melten metal into the casting mold.
[ترجمه گوگل]کارگران در حال ریختن فلز ذوب شده در قالب ریخته گری هستند
[ترجمه ترگمان]کارگران پر از فلز در قالب ریخته گری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The lining of the boot molds itself to the shape of your foot.
[ترجمه گوگل]آستر چکمه خود را به شکل پای شما در می آورد
[ترجمه ترگمان]آستر دستگاه بوت به شکل پای شما شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Too often we try to mold our children into something they do not wish to be.
[ترجمه گوگل]اغلب اوقات ما سعی می کنیم فرزندانمان را به چیزی تبدیل کنیم که نمی خواهند باشند
[ترجمه ترگمان]اغلب ما سعی می کنیم که فرزندانمان را به چیزی تبدیل کنیم که نمی خواهند باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Today the records of the Parliament of Religions molder on library shelves.
[ترجمه گوگل]امروز سوابق مجلس ادیان در قفسه کتابخانه ها ریخته می شود
[ترجمه ترگمان]امروزه رکوردهای جهانی ادیان بر روی قفسه های کتابخانه ثبت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cover terrine mold with aluminum foil and place mold in baking pan.
[ترجمه گوگل]قالب ترین را با فویل آلومینیومی بپوشانید و قالب را در قالب قرار دهید
[ترجمه ترگمان]قالب terrine را با فویل آلومینیوم بپوشانید و قالب را در ماهی تابه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قالب گر (اسم)
molder, moulder

پوسیدن (فعل)
decay, rot, putrefy, corrode, rust, molder, moulder

خاک شدن (فعل)
molder, moulder

انگلیسی به انگلیسی

• one who shapes, one who molds, something which gives form (also moulder)
decay, fall apart with age, crumble; cause to molder (also moulder)

پیشنهاد کاربران

molder پوسیده شدن
after buring corpses commense moldering in the grave
moldering walls دیوار های پوسیده
خاک خوردن

بپرس