nauseous

/ˈnɒʃəs//ˈnɔːsɪəs/

معنی: تهوع اور
معانی دیگر: (عامیانه) دچار تهوع، تهوع آور، منش انگیز، دل آشوبگر، وامنده، انزجار انگیز، بیزار کننده، چندش آور، استفراغ آور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: nauseously (adv.), nauseousness (n.)
(1) تعریف: causing nausea; sickening or disgusting.
مشابه: repellent, sickening

(2) تعریف: afflicted by nausea.
مشابه: bilious, queasy, sick

جمله های نمونه

1. she was nauseous during the voyage
در سفر دریایی دچار حالت تهوع شد.

2. I feel a bit nauseous.
[ترجمه Nemo] من احساس حالت تهوع دارم
|
[ترجمه گوگل]کمی حالت تهوع دارم
[ترجمه ترگمان]یکم حالت تهوع دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A nauseous wave of pain broke over her.
[ترجمه گوگل]موج تهوع آور درد او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]موجی از درد بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt slightly nauseous .
[ترجمه گوگل]احساس تهوع کمی داشتم
[ترجمه ترگمان]کمی حالت تهوع به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt/was nauseous during the sea crossing.
[ترجمه گوگل]هنگام عبور از دریا احساس/حالت تهوع داشت
[ترجمه ترگمان]هنگام عبور از دریا احساس تهوع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In fact she felt awful, nauseous and light-headed and clammy.
[ترجمه گوگل]در واقع او احساس افتضاح، حالت تهوع و سبکی سر و آب ریزش داشت
[ترجمه ترگمان]در حقیقت احساس تهوع و تهوع و light می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He felt shivery and nauseous.
[ترجمه گوگل]احساس لرز و حالت تهوع داشت
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که shivery و حالت تهوع دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm a little nauseous from the medication.
[ترجمه گوگل]من از داروها کمی حالت تهوع دارم
[ترجمه ترگمان] از داروها یکم تهوع دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The smell of booze is making me nauseous.
[ترجمه گوگل]بوی مشروب باعث تهوعم می شود
[ترجمه ترگمان]بوی الکل باعث تهوع من می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt nauseous and rotten for a week.
[ترجمه گوگل]یک هفته احساس تهوع و پوسیدگی داشتم
[ترجمه ترگمان]برای یک هفته احساس تهوع و تهوع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suddenly felt nauseous with anger and humiliation - none of the things I'd felt at the time.
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس تهوع همراه با عصبانیت و تحقیر کردم - هیچ یک از چیزهایی که در آن زمان احساس کرده بودم
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس تهوع و حقارت کردم - هیچ کدام از چیزهایی که در آن زمان احساس کرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She suddenly felt nauseous, and went to the sink and heaved uncontrollably.
[ترجمه گوگل]او ناگهان احساس تهوع کرد و به سمت سینک رفت و بی اختیار بالا رفت
[ترجمه ترگمان]ناگهان حالت تهوع به خود گرفت و به طرف سینک رفت و بی اختیار بالا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The glare of the nauseous streetlights which made the world faceless and colourless.
[ترجمه گوگل]درخشش نورهای تهوع‌آور خیابان که جهان را بی‌چهره و بی‌رنگ می‌کرد
[ترجمه ترگمان]نور چراغ های nauseous که جهان را faceless و بی رنگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sensation passed, leaving her nauseous and curiously empty . . . .
[ترجمه گوگل]این حس گذشت و حالت تهوع و کنجکاوی او را خالی کرد
[ترجمه ترگمان]این احساس گذشت، حالت تهوع و کنجکاوی او را به حال خود گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تهوع اور (صفت)
fulsome, nauseous, nauseating, sickening, queasy

انگلیسی به انگلیسی

• causing nausea; causing great repugnance, disgusting; feeling like vomiting, having an upset stomach (informal)
if you feel nauseous, you feel sick and as if you are likely to vomit.
something that is nauseous is unpleasant and causes you to feel strong feelings of disgust or dislike.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nauseate
✅️ اسم ( noun ) : nausea
✅️ صفت ( adjective ) : nauseous / nauseating
✅️ قید ( adverb ) : nauseatingly
مشمئزکننده
Feel nauseous
حالت تهوع
چیزی که با بد مزگی حال شما را بد میکند
Feeling that you are going to vomit
=sick

بپرس