necessitate

/nəˈsesəˌtet//nɪˈsesɪteɪt/

معنی: مجبور کردن، مستلزم بودن، ناگزیر ساختن، ایجاب کردن، بایسته کردن، واجب کردن
معانی دیگر: ضروری کردن، لازم کردن، دربایستن، (نادر) مجبورکردن، وادارکردن، بایستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: necessitates, necessitating, necessitated
مشتقات: necessitation (n.)
• : تعریف: to make unavoidable or necessary.
مشابه: compel, require

- Toxins in the air necessitated the wearing of masks at the excavation site.
[ترجمه گوگل] سموم موجود در هوا استفاده از ماسک در محل حفاری را ضروری می کرد
[ترجمه ترگمان] Toxins در هوا مستلزم پوشیدن ماسک در محل حفاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The change necessitated adjustments in our attitudes.
[ترجمه گوگل] این تغییر مستلزم تعدیل در نگرش ما بود
[ترجمه ترگمان] این تغییر مستلزم تعدیل نگرش ها در نگرش های ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sudden snowstorm necessitated our checking into a motel for the night.
[ترجمه گوگل] طوفان ناگهانی برف، ما را مجبور کرد تا شب را در یک متل بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان] طوفان ناگهانی طوفان ما رو مجبور کرد که یه متل رو برای شب چک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Reduction in government spending will necessitate further cuts in public services.
[ترجمه گوگل]کاهش مخارج دولت مستلزم کاهش بیشتر خدمات عمومی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]کاهش هزینه های دولت مستلزم کاهش بیشتر در خدمات عمومی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This would necessitate interviewing all members of staff.
[ترجمه گوگل]این امر مستلزم مصاحبه با همه کارکنان است
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم مصاحبه با تمام اعضای پرسنل خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Your proposal will necessitate borrowing more money.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شما مستلزم قرض گرفتن پول بیشتری است
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شما قرض گرفتن پول بیشتر را ضروری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Its writing will necessitate an extensive examination of diverse literatures.
[ترجمه گوگل]نگارش آن مستلزم بررسی گسترده ادبیات گوناگون است
[ترجمه ترگمان]نگارش آن مستلزم بررسی گسترده مقالات مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Neither of these approaches necessitate the drawing of precise lines between legal and factual questions.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از این رویکردها نیاز به ترسیم خطوط دقیق بین سؤالات حقوقی و واقعی ندارند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این روش ها ترسیم خطوط دقیق بین سوالات قانونی و واقعی را ضروری نمی دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Direct action by central government would necessitate substantially increased expenditure and therefore revenue.
[ترجمه گوگل]اقدام مستقیم دولت مرکزی مستلزم افزایش قابل ملاحظه هزینه ها و در نتیجه افزایش درآمد خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اقدام مستقیم توسط دولت مرکزی مستلزم افزایش هزینه ها و افزایش درآمد می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Collecting such evidence would necessitate the co-operation of foreign governments.
[ترجمه گوگل]جمع آوری چنین شواهدی نیاز به همکاری دولت های خارجی دارد
[ترجمه ترگمان]جمع آوری چنین مدارک مستلزم هم کاری دولت های خارجی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The first will almost certainly necessitate a major cull of the 140 committees.
[ترجمه گوگل]اولین مورد تقریباً به طور قطع نیاز به جمع آوری عمده 140 کمیته خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]در ابتدا تقریبا بدون شک باید تعداد زیادی از ۱۴۰ کمیته را گلچین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Homecoming parade and street party will necessitate closing University Avenue.
[ترجمه گوگل]رژه بازگشت به خانه و مهمانی خیابانی نیاز به بستن خیابان دانشگاه دارد
[ترجمه ترگمان]رژه Homecoming و حزب خیابانی تعطیلی خیابان دانشگاه را ضروری خواهد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Both types of transactions necessitate the use of nostro accounts with correspondent banks.
[ترجمه گوگل]هر دو نوع تراکنش مستلزم استفاده از حساب‌های نوسترو نزد بانک‌های خبرنگار است
[ترجمه ترگمان]هر دو نوع معاملات مستلزم استفاده از حساب های nostro با بانک های مختلف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The proposed festival would necessitate closing University Avenue between 14th and 24th Streets Northwest.
[ترجمه گوگل]جشنواره پیشنهادی نیازمند بسته شدن خیابان دانشگاه بین خیابان‌های 14 و 24 شمال غربی است
[ترجمه ترگمان]این جشنواره پیشنهادی مستلزم تعطیلی خیابان دانشگاه بین ۱۴ و ۲۴ خیابان شمال غربی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This would necessitate questioning the myths that abound in the enterprise.
[ترجمه گوگل]این امر مستلزم زیر سؤال بردن افسانه هایی است که در این شرکت فراوان است
[ترجمه ترگمان]این امر مستلزم زیر سوال بردن the است که در شرکت فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Problem with tape backup system will necessitate switching two Model 30s between Finance and Computer Room.
[ترجمه گوگل]مشکل با سیستم پشتیبان نوار، نیاز به تعویض دو مدل 30 بین Finance و Computer Room دارد
[ترجمه ترگمان]مساله با استفاده از سیستم پشتیبان نوار، دو مدل ۳۰ s را بین وزارت دارایی و اتاق کامپیوتر تعویض خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This requirement may necessitate preprocessing of input data.
[ترجمه گوگل]این نیاز ممکن است نیازمند پیش پردازش داده های ورودی باشد
[ترجمه ترگمان]این الزام ممکن است نیازمند پیش پردازش اطلاعات ورودی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجبور کردن (فعل)
enforce, force, bludgeon, compel, oblige, necessitate

مستلزم بودن (فعل)
entail, require, implicate, necessitate, involve

ناگزیر ساختن (فعل)
necessitate

ایجاب کردن (فعل)
necessitate

بایسته کردن (فعل)
necessitate

واجب کردن (فعل)
necessitate

انگلیسی به انگلیسی

• make necessary, cause to be unavoidable; obligate, compel, force
if something necessitates a particular course of action, it makes it necessary; a formal word.

پیشنهاد کاربران

necessary : ضروری ، لازم
necessity : ضرورت
necessitate : ضروری کردن ، الزام کردن
The sample sentences are good
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : necessitate
✅️ اسم ( noun ) : necessity / necessaries
✅️ صفت ( adjective ) : necessary / necessitous
✅️ قید ( adverb ) : necessarily
ضروری بودن
مستلزم بودن
make ( something ) necessary as a result or consequence: the severe arthritis eventually necessitated a total hip replacement.
• [with object and present participle] force or compel ( someone ) to do something: the late arrival had necessitated her getting out of bed.
تحمیل شدن
به معنی : ایجاب میکند .
( synonym ) ask, postulate, need, require, take, involve, call for, demand
( antonym ) obviate, rid of, eliminate
( hyponym ) claim, take, exact
( verb - group ) claim, take, exact
...
[مشاهده متن کامل]

( derivation ) necessity
2. cause to be a concomitant
( hypernym ) bring about
( hyponym ) entail, imply, mean

ضرور/ضروری ساختن
ضرورت
طلبیدن
ارتباط داشتن
مرتبط بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس