obsessional

جمله های نمونه

1. She became almost obsessional about the way she looked.
[ترجمه گوگل]او در مورد ظاهرش تقریباً وسواس پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]از طرز نگاه کردن او تقریبا گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Anorexics tend to be obsessional and perfectionist.
[ترجمه گوگل]بی اشتها تمایل به وسواس و کمال گرایی دارند
[ترجمه ترگمان]anorexics تمایل دارند obsessional و perfectionist باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Obsessional, edgy, uncomfortable to be with.
[ترجمه گوگل]وسواسی، عصبی، ناخوشایند بودن
[ترجمه ترگمان]Obsessional، عصبی، ناراحت بودن با
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Perfectionist and obsessional thoughts can also increase stress and cause loss of confidence.
[ترجمه گوگل]افکار کمال گرا و وسواسی نیز می توانند استرس را افزایش داده و باعث از دست دادن اعتماد به نفس شوند
[ترجمه ترگمان]افکار Perfectionist و obsessional نیز می توانند استرس را افزایش دهند و باعث از دست رفتن اعتماد شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For others losing sleep, developing obsessional thoughts, or feeling nauseous, and so on.
[ترجمه گوگل]برای دیگران از دست دادن خواب، ایجاد افکار وسواسی، یا احساس تهوع، و غیره
[ترجمه ترگمان]برای برخی دیگر از دست دادن خواب، توسعه افکار obsessional، یا احساس تهوع و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She also showed obsessional traits, including rituals concerned with dressing, washing, and general checking.
[ترجمه گوگل]او همچنین ویژگی های وسواسی، از جمله تشریفات مربوط به لباس پوشیدن، شستن، و چک کردن عمومی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او همچنین صفات obsessional شامل مراسم مربوط به لباس پوشیدن، شستن و بررسی عمومی را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They all represent the obsessional, neurotic and fetishistic sexuality of a gay scene, created by and for white men.
[ترجمه گوگل]همه آنها نمایانگر تمایلات جنسی وسواسی، روان رنجور و فتیشیستیک صحنه همجنسگرایان هستند که توسط مردان سفیدپوست و برای آنها ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]همه آن ها نمایانگر obsessional، عصبی و fetishistic جنسی یک صحنه همجنس گرا هستند که توسط مردان سفیدپوست ایجاد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She is obsessional about cleanliness.
[ترجمه گوگل]او در مورد تمیزی وسواس دارد
[ترجمه ترگمان]او درباره تمیزی حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nowadays I am obsessional about checking the gadget, particularly as I use it infrequently.
[ترجمه گوگل]این روزها من در مورد بررسی این ابزار وسواس دارم، به خصوص که به ندرت از آن استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان]این روزها من از چک کردن ابزار استفاده می کنم، به خصوص که به ندرت از آن استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The true obsessional or libertine has to accomplish them at a set hour.
[ترجمه گوگل]وسواس واقعی یا آزاده باید آنها را در یک ساعت معین انجام دهد
[ترجمه ترگمان]The یا libertine حقیقی باید آن ها را در یک ساعت معین انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Obsessional personalities commonly ruminate excessively about death.
[ترجمه گوگل]شخصیت های وسواسی معمولاً در مورد مرگ بیش از حد نشخوار می کنند
[ترجمه ترگمان]شخصیت های عجیب و غریب اغلب به مرگ خود فکر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fandom—the obsessional identification with a sports team—is universal.
[ترجمه گوگل]Fandom - شناسایی وسواسی با یک تیم ورزشی - جهانی است
[ترجمه ترگمان]Fandom - شناسایی obsessional با یک تیم ورزشی - جهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is obsessional about tidiness.
[ترجمه گوگل]او در مورد آراستگی وسواس دارد
[ترجمه ترگمان]به دقت نظم و نظم و نظم و ترتیب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its activities were only kept going by fifty enthusiasts living in London and the obsessional fanaticism of Leese, its guiding spirit.
[ترجمه گوگل]فعالیت‌های آن تنها توسط پنجاه علاقه‌مند ساکن لندن و تعصب وسواسی لیز، روح هدایتگر آن ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]فعالیت های آن فقط با پنجاه نفر از علاقه مندان به زندگی در لندن و تعصب مذهبی Leese و روحیه هدایت آن ادامه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to an obsession; excessively preoccupied, compulsive
obsessional means the same as obsessive; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : obsess
اسم ( noun ) : obsession / obsessive
صفت ( adjective ) : obsessional / obsessive
قید ( adverb ) : obsessionally / obsessively
وسواس گون، وسواس برانگیز، مضطربانه، نگران کننده، دغدغه ساز
یعنی وسواس با حرف اضافه about می آید مثلا she is obsessional about cleanlines

بپرس