operated

جمله های نمونه

1. he operated as a salesman for two years
مدت دو سال به عنوان فروشنده کار کرد.

2. his words operated to end the meeting in disorder
حرف های او موجب شد که جلسه با بی نظمی پایان یابد.

3. iraj was operated on yesterday
دیروز ایرج را عمل کردند.

4. the drug operated quickly
آن دارو زود کارگر شد (اثر کرد).

انگلیسی به انگلیسی

• running, functional, performing

پیشنهاد کاربران

کَراخته
( Karāxte )
�کَراختن� ( operate ) و �اسم مفعول� ( ed )
عمل جراحی
Several cases operated to bring about the war
دلایل زیادی در منجر شدن به جنگ اثرگذار بوده
Operated =اثرگذار بوده، موثر بوده
فعالیت میکرد
The royal estate operated at the end of the kings of judah period
این ملک سلطنتی فعال بود تا پایان دوره پادشاهان یهودا
راه اندازی شده
به کار افتادن، به کار رفتن
عملی
اجرایی
عمل کردن ( جراحی )
عملکرد
عمل میکند
اداره میشود

بپرس