pillow

/ˈpɪloʊ//ˈpɪləʊ/

معنی: پشتی، متکا، بالش، مخده، بالش وار قرار گرفتن، بربالش گذاردن
معانی دیگر: سر خود را روی بالش (یا هر چیز بالش مانند) قرار دادن، غنودن، کوسن، ناز بالش، بالین، سرآسا، (هر چیز بالش مانند) بالشتک، تشکچه

جمله های نمونه

1. pillow cover
روکش متکا

2. the pillow was lumped and uncomfortable
متکا قلمبه قلمبه و ناراحت بود.

3. a down pillow
متکای پرقو

4. a feather pillow
متکای پر

5. a soft pillow
نازبالش نرم

6. an overstuffed pillow
متکای سفت (که در آن پر یا پنبه ی زیادی چپانده اند)

7. to tailor pillow covers
روبالشتی دوختن

8. he leaned on the pillow
او روی متکا لم داد.

9. he was reclining on a pillow and reading a book
روی بالش لم داده بود و کتاب می خواند.

10. julie nuzzled her head against the pillow
جولی سر خود را روی متکا قرار داد.

11. she had been stifled with a pillow
با یک متکا او را خفه کرده بودند.

12. she rested her head on the pillow
سر خود را روی متکا قرار داد.

13. she smothered the child with a pillow
بچه را با یک متکا خفه کرد.

14. he tried to choke me with the pillow
او سعی کرد با متکا مرا خفه کند.

15. she said something drowsily and put her head on the pillow
در حالت نیمه خواب حرفی زد و سرش را روی متکا گذاشت.

16. He used his boots for a pillow.
[ترجمه دیکشنری] از چکمه به جای بالش استفاده کرد
|
[ترجمه گوگل]از چکمه هایش برای بالش استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]چکمه هایش را برای بالش بکار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He pummelled the pillow with his fists.
[ترجمه گوگل]بالش را با مشت کوبید
[ترجمه ترگمان]با مشت روی بالش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She mumbled something into her pillow.
[ترجمه گوگل]او چیزی را در بالش خود زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان]چیزی زیر لب زمزمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Her voice was muffled by the pillow in which she had hidden her face.
[ترجمه گوگل]صدایش با بالشی که صورتش را در آن پنهان کرده بود، خفه شد
[ترجمه ترگمان]صدایش از بالش خفه شده بود و صورتش را پنهان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I put a pillow on the saddle so that I could ride comfortably.
[ترجمه گوگل]یه بالش گذاشتم روی زین تا راحت سوار بشم
[ترجمه ترگمان]بالش را روی زین گذاشتم تا بتوانم راحت سوار شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She buried her head in the pillow.
[ترجمه گوگل]سرش را در بالش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]سرش را زیر بالش فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. You need a malleable pillow that will mould to the curves of your neck.
[ترجمه گوگل]شما به یک بالش چکش خوار نیاز دارید که تا انحنای گردن شما قالب بگیرد
[ترجمه ترگمان]شما به یک بالش نرم نیاز دارید که به شکل خم شدن گردن شما شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پشتی (اسم)
back, dorsal, backrest, cushion, backing, pillow, dossal, pad

متکا (اسم)
support, bolster, backrest, cushion, pillow, headrest, bearing

بالش (اسم)
bolster, pillow, headrest

مخده (اسم)
cushion, pillow

بالش وار قرار گرفتن (فعل)
pillow

بربالش گذاردن (فعل)
pillow

تخصصی

[نساجی] بالش - متکا- پشتی - مخده - لایه گذاردن

انگلیسی به انگلیسی

• soft cushion
place on a pillow; use as a pillow
a pillow is a rectangular cushion which you rest your head on when you are in bed.

پیشنهاد کاربران

Girlfriend/boyfriend - Referring to one's romantic partner or significant other as their "pillow" in a casual, affectionate way. Implies physical and emotional intimacy.
دوست دختر/دوست پسر - اشاره به شریک عاشقانه یا شخص مهم به عنوان "pillow" خود به شیوه ای معمولی و محبت آمیز. دلالت بر صمیمیت فیزیکی و عاطفی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

"I'm exhausted after working all day, I just want to go home and relax with my pillow. " ( referring to a romantic partner )
"I've had a long day, babe. Come over and be my pillow for the night?" ( requesting a romantic partner for intimacy and comfort )

pillow ( n ) ( pɪloʊ ) =a square or rectangular piece of cloth filled with soft material, used to rest your head on in bed
pillow
pillow: بالش
بالشت
ناز بالش
صندلی دچرخه قدیمی
بالش

بالش

بپرس