prolific

/proˈlɪfɪk//prəˈlɪfɪk/

معنی: فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا
معانی دیگر: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: prolifically (adv.), prolificness (n.)
(1) تعریف: producing young or new growth in abundance; fertile.
مترادف: fecund, fertile
متضاد: barren
مشابه: fruitful, generative, lush, luxuriant, luxurious, productive, proliferative, yielding

- Weeds are highly prolific plants.
[ترجمه گوگل] علف های هرز گیاهانی بسیار پربار هستند
[ترجمه ترگمان] Weeds گیاهان بسیار پرکار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: creating new works or ideas in abundance; productive.
مترادف: fecund, productive
متضاد: unproductive
مشابه: creative, fertile, generative

- Charles Dickens was a prolific author who completed fourteen novels.
[ترجمه گوگل] چارلز دیکنز نویسنده ای پرکار بود که چهارده رمان را به پایان رساند
[ترجمه ترگمان] چارلز دیکنز نویسنده پرکاری بود که چهارده رمان را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a prolific writer
نویسنده ای با آثار متعدد

2. kashan is prolific of brave people!
کاشان پر از اشخاص شجاع است !

3. rabbits are prolific animals
خرگوش جانور پر زاد و ولدی است.

4. a forest that is prolific of pines
جنگلی که درخت کاج بسیار دارد

5. She is a prolific writer of novels and short stories.
[ترجمه گوگل]او نویسنده پرکار رمان و داستان کوتاه است
[ترجمه ترگمان]او نویسنده پرکار رمان و داستان های کوتاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Few composers can match his prolific output.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از آهنگسازان می توانند با خروجی پربار او برابری کنند
[ترجمه ترگمان]آهنگسازان کمی می توانند با محصول پربار او رقابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Meyers is a diligent and prolific worker.
[ترجمه گوگل]مایرز یک کارگر کوشا و پرکار است
[ترجمه ترگمان]مایرز یک کارگر ماهر و پرکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Picasso was extremely prolific during his Cubist years.
[ترجمه محمدرضا] پیکاسو در دوران کوبیستی اش به شدت پر کار بود
|
[ترجمه گوگل]پیکاسو در دوران کوبیسم خود بسیار پربار بود
[ترجمه ترگمان]پیکاسو در طی دوران his بسیار پرکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Another prolific scorer is Dean Saunders.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از گلزنان پرکار دین ساندرز است
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از scorer پرکار، دین ساندرز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are prolific breeders, with many hens laying up to six eggs.
[ترجمه گوگل]آنها پرورش دهندگان پرباری هستند و مرغ های زیادی تا شش تخم می گذارند
[ترجمه ترگمان]آن ها پرورش دهندگان پرکار هستند و بسیاری از مرغ ها ۶ تا تخم مرغ را می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was probably the most prolific songwriter of his generation.
[ترجمه گوگل]او احتمالاً پرکارترین ترانه سرای نسل خود بود
[ترجمه ترگمان]او احتمالا the prolific نسل خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Verdi was a prolific composer of operas.
[ترجمه گوگل]وردی آهنگساز پرکار اپرا بود
[ترجمه ترگمان]وردی یک آهنگ ساز پرکار اپرا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thomson was also prolific in instrumental music on both chamber and solo scale.
[ترجمه گوگل]تامسون همچنین در موسیقی دستگاهی در مقیاس مجلسی و انفرادی پرکار بود
[ترجمه ترگمان]تامسون در موسیقی سازی در هر دو اتاق و هم در مقیاس انفرادی فعال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was extremely bright, articulate, a prolific writer.
[ترجمه گوگل]او بسیار باهوش، خوش بیان و نویسنده ای پرکار بود
[ترجمه ترگمان]او بی نهایت باهوش، روشن، و نویسنده پرکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The music is by Ben Lanzarone, a prolific writer of television scores.
[ترجمه گوگل]این موسیقی توسط بن لانزارونه، نویسنده برجسته موسیقی تلویزیونی است
[ترجمه ترگمان]موسیقی توسط بن Lanzarone، نویسنده پرکار و پر مشغله از امتیازات تلویزیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The have a great offensive line and a prolific runner in Terrell Davis.
[ترجمه گوگل]آنها دارای یک خط حمله عالی و یک دونده پرکار در ترل دیویس هستند
[ترجمه ترگمان]این یک خط حمله بزرگ و یک دونده پرکار در Terrell دیویس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. As an artist, Benton was prolific - more than 900 drawings were found in his studio after his death.
[ترجمه گوگل]بنتون به عنوان یک هنرمند پرکار بود - پس از مرگش بیش از 900 طراحی در استودیوی او پیدا شد
[ترجمه ترگمان]بنتون به عنوان یک هنرمند، بیش از ۹۰۰ نقاشی پس از مرگش در استودیوی او یافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

بارور (صفت)
fruitful, fertile, fecund, prolific, fructuous, parturient

حاصلخیز (صفت)
rich, fertile, fecund, prolific

زایا (صفت)
fruitful, prolific

پرزا (صفت)
prolific

انگلیسی به انگلیسی

• fruitful, productive; abundant, plentiful; reproducing, multiplying; producing fruit
a prolific writer, artist, or composer produces a large number of works.

پیشنهاد کاربران

ADJECTIVE
✔️ ( نویسنده و هنرمند و غیره ) دارای آثار فراوان
✔️ ( معمولا با: in یا of ) فراوان - زیاد - پرکار
💠 One of the most prolific writers in the world, as well as one of the wealthiest, James Patterson has written in excess of 200 novels spanning thriller, romance, crime and non - fiction genres. With over 425 million books sold, he's earned in the region of $800 million.
...
[مشاهده متن کامل]

بسیارزای ؛ ولود. حیوان یا زنی که فرزند بسیار زاید.
[گیاه]پر بار
[نویسنده، هنرمندو…]پرکار ، فعال
[جانور] پر زاد و ولد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : proliferate
✅️ اسم ( noun ) : prolificacy / proliferation
✅️ صفت ( adjective ) : prolific
✅️ قید ( adverb ) : prolifically
1. تولید فرزندان، جوان، میوه و غیره به وفور. بسیار پربار
2. بسیار مولد یا پربار
she is a prolific poet
او یک شاعر با آثار متعددی است.
قَدَر، توانمند
[more prolific; most prolific] : producing a large amount of something
a prolific author [=an author who writes many books]
a prolific inventor
She's a prolific scorer. [=she scores many points/goals]
...
[مشاهده متن کامل]

a very prolific orchard [=an orchard that produces a very large amount of fruit]
The tree is a prolific bloomer. [=the tree produces many flowers]
pro�lif�i�cal�ly
پر بار - پر کار - پر بازده - productive - fruitful
وقتی میگن one of the most prolific actors یعنی یکی از پرکارترین بازیگران. یه بازیگری مثل samuel l Jackson که کلی فیلم تو کارنامه کاریش داره
مثال :
- rabbits are prolific animals
- خرگوش جانور پر زاد و ولدی است.
- a prolific writer
- نویسنده ای با آثار متعدد
- a forest that is prolific of pines
- جنگلی که درخت کاج بسیار دارد
- Iran is prolific of brave people!
- ایران پر از اشخاص شجاع است!
- How many babies can a woman have in her lifetime?
15 - 30 children
One study estimated a woman can have around�15 - 30�children in a lifetime, taking pregnancy and recovery time into account. Since men require less time and fewer resources to have kids, the most "prolific" fathers today can have up to about 200 children.
یک زن در طول زندگی خود می تواند چند نوزاد داشته باشد؟
15 - 30 کودک
یک مطالعه تخمین زده است که یک زن با در نظر گرفتن بارداری و دوران نقاهت، می تواند حدود 15 تا 30 فرزند در طول زندگی داشته باشد. از آنجایی که مردان به زمان کمتر و منابع کمتری برای بچه دار شدن نیاز دارند، �پرکارترین� پدران امروزی می توانند تا حدود 200 فرزند داشته باشند.

پر فروغ
پربار، فراوان، پر کار، فعال، دارای آثار متعدد
غنی
صفت:
( of a plant, animal, or person ) producing much fruit or foliage or many offspring. ( یک گیاه، حیوان یا شخص ) که تولید میوه و یا شاخ و برگ زیاد و یا فرزندان بسیاری میکند.
"in captivity tigers are prolific breeders" ببرها در اسارت زایش بیشتری میکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

( of an artist, author, or composer ) producing many works. ( یک هنرمند، نویسنده یا آهنگساز ) با تولید آثار زیاد .
"he was a prolific composer of operas""او آهنگساز پرکار ِ اُپرا بود"
( of a sports player ) high - scoring. ( یک بازیکن ورزشی ) با امتیاز بالا.
"a prolific goalscorer""یک گلزن با تعداد گل ( امتیاز ) زیاد"
present in large numbers or quantities; plentiful. تعداد زیاد یا کمیت ( مقادیر ) زیاد - فراوان
"mahogany was once prolific in the tropical forests"" زمانی درخت ماهوگِنی در جنگلهای گرمسیری فراوان بود"

هنرمند یا دانشمندی که کار های زیادی ارائه می دهد، پُر کار
Ex. Colin Pennycuick, a prolific researcher on bird flight
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس