parsimonious

/ˌpæsɪˈmoʊnɪəs//ˌpɑːsɪˈməʊnɪəs/

معنی: خسیس، ممسک، صرفه جو
معانی دیگر: خسیس، ممسک، صرفه جو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: parsimoniously (adv.), parsimoniousness (n.)
• : تعریف: excessively frugal; stingy.
مترادف: close-fisted, miserly, penny-pinching, scrimping, stingy, tight, tightfisted
متضاد: prodigal
مشابه: cheap, economical, frugal, niggardly, penurious, prudent, skimpy, sparing, stinting, thrifty, ungenerous

- My father was as parsimonious with his praise as he was with his pennies.
[ترجمه محمد] پدرم همچنان که در تعریف و تمجید کدن از دیگران خست به خرج می داد در خرج کردن پول هم ناخن خشکی میکرد
|
[ترجمه علی] پدرم، در تعریف از دیگران هم به اندازه ی پول خرج کردنش خسیس بود.
|
[ترجمه گوگل] پدرم به همان اندازه که با سکه هایش در تعریف و تمجیدهایش سختگیر بود
[ترجمه ترگمان] پدرم از این تعریف و تمجید خوشش می آمد که با پولی که در دست داشت از او تعریف و تمجید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She's too parsimonious to heat the house properly.
[ترجمه حسین] او انقدر خسیس هست که خانه را به درستی گرم نمیکند
|
[ترجمه گوگل]او بیش از حد دلسوز است که نمی تواند خانه را به درستی گرم کند
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن نمی خواهد خانه را گرم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Whatever the theoretical possibilities, it is clearly more parsimonious to explain acquired distinctiveness and equivalence solely in terms of associative mechanisms.
[ترجمه گوگل]احتمالات نظری هرچه که باشد، تبیین تمایز و هم ارزی اکتسابی صرفاً برحسب مکانیسم‌های تداعی، آشکارا سخت‌گیرانه‌تر است
[ترجمه ترگمان]هرچه احتمالات نظری هر چه که باشد، روشن تر است تا تمایز و برابری را صرفا از نظر مکانیسم های اشتراکی توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. For a side that prides itself on its parsimonious nature, the case for the defence was frankly indefensible.
[ترجمه گوگل]برای طرفی که به ماهیت متعصب خود می بالد، پرونده دفاع صراحتاً غیرقابل دفاع بود
[ترجمه ترگمان]برای یک سو که خود را به خود می بالد، این پرونده برای دفاع، به صراحت غیرقابل دفاع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After this, Tate Britain at Millbank feels cramped, parsimonious and a bit shabby.
[ترجمه گوگل]پس از این، Tate Britain در Millbank احساس می‌کند تنگ، پرهیزگار و کمی کهنه است
[ترجمه ترگمان]بعد از این، تیت بریتانیا در Millbank احساس تنگی، parsimonious و a می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Corinne was more parsimonious with her praise.
[ترجمه گوگل]کورین در ستایشش دلسوزتر بود
[ترجمه ترگمان]کورین بیشتر از این تعریف و تمجید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The specificity also assists in the construction of parsimonious, but relevant, information systems for control purposes.
[ترجمه گوگل]این ویژگی همچنین به ساخت سیستم‌های اطلاعاتی مختصر، اما مرتبط برای اهداف کنترلی کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]این ویژگی همچنین به ساخت مقرون به صرفه، اما مرتبط، سیستم های اطلاعاتی برای اهداف کنترل کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The parsimonious contents of this envelope were very different from the first.
[ترجمه گوگل]محتویات مقرون به صرفه این پاکت با اولی بسیار متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]محتویات parsimonious این پاکت از ابتدا بسیار متفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All this, together with a parsimonious outlook on life, brought him great wealth.
[ترجمه گوگل]همه اینها همراه با نگرش خردمندانه به زندگی، ثروت زیادی برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]همه این ها که در زندگی محتاطانه زندگی می کرد ثروت زیادی به دست آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. FIG. 2 A most parsimonious phylogenetic tree of parthenogenesis and cytoplasmic incompatibility microorganisms based on 16S rDNA sequences.
[ترجمه گوگل]شکل 2 پرشورترین درخت فیلوژنتیک پارتنوژنز و میکروارگانیسم‌های ناسازگاری سیتوپلاسمی بر اساس توالی‌های 16S rDNA
[ترجمه ترگمان]شکل [ ۲ ] most درخت فیلوژنتیک parthenogenesis و میکرو ارگانیسم های ناسازگاری پری دار براساس توالی ۱۶ S rDNA
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Governors were not simply parsimonious: in truth they continued to be deeply concerned about the financial state of the School.
[ترجمه گوگل]فرمانداران صرفاً اهل صرفه جویی نبودند: در حقیقت آنها همچنان عمیقاً نگران وضعیت مالی مدرسه بودند
[ترجمه ترگمان]فرمانداران به سادگی parsimonious نبودند: در حقیقت آن ها به شدت نگران وضعیت مالی مدرسه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. German visitors are more parsimonious - their stays in London cost on average £77 a night.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان آلمانی صرفه جویی بیشتری دارند - اقامت آنها در لندن به طور متوسط ​​شبی 77 پوند هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]بازدیدکنندگان آلمانی parsimonious هستند - اقامت آن ها در لندن به طور متوسط ۷۷ پوند در شب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many scrollbars are quite parsimonious in doling out information to users.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اسکرول‌بارها در ارائه اطلاعات به کاربران کاملاً مقرون به صرفه هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از scrollbars در تقسیم اطلاعات به کاربران بسیار خست به خرج می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At home he was churlish, parsimonious and cruel to his daughter.
[ترجمه گوگل]در خانه او نسبت به دخترش سخت گیر، پرهیزکار و ظالم بود
[ترجمه ترگمان]در خانه به او کینه و مهربانی داشت و به دخترش ظلم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is parsimonious representation of a possibly complex thing.
[ترجمه گوگل]این نمایش ساده ای از یک چیز احتمالاً پیچیده است
[ترجمه ترگمان]این نمایش parsimonious از یک چیز پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His parsimonious nature did not permit him to enjoy any luxuries.
[ترجمه گوگل]ذات پرهیزگار او به او اجازه نمی داد از هیچ تجملاتی لذت ببرد
[ترجمه ترگمان]طبیعت parsimonious به او اجازه نمی داد که از تجملات برخوردار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

ممسک (صفت)
parsimonious, excessively economical

صرفه جو (صفت)
parsimonious, frugal, inexpensive, provident, providential, thrifty, sparing, penny-wise

انگلیسی به انگلیسی

• stingy, miserly; frugal, economical
someone who is parsimonious is very unwilling to spend money; a formal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

parsimonious = niggardly = mean = miserly = inadequate
بخیلانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : parsimony
✅️ صفت ( adjective ) : parsimonious
✅️ قید ( adverb ) : parsimoniously
خسیس، مقتصد
موجز، کوتاه
تنگ نظر، تنگ چشم
ساده گرایانه
خسیس، نظرتنگ، مقتصد
به معنی جمع وجور هم هست
ایجاز
نزدیک
ممسک
مقرون به صرفه
ایجازی
خسیس، ارزان، صرفه جو
مقتصد
خسیس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس