planar

/ˈpleɪnər//ˈpleɪnə/

معنی: دو وجهی، سطحی
معانی دیگر: یک سطحی، مسطح، هامنی، (کاملا) هموار، مستوی، تخت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or concerning a flat surface or plane.
مشابه: flat, plane

(2) تعریف: existing or lying in a plane; flat.
مشابه: flat, plane

جمله های نمونه

1. Planar growth and decline Unless stated to the contrary, all rotary generations in these examples are clockwise on a rectilinear grid.
[ترجمه گوگل]رشد و کاهش مسطح، مگر اینکه خلاف آن گفته شود، تمام نسل های چرخشی در این مثال ها در جهت عقربه های ساعت روی یک شبکه مستطیل هستند
[ترجمه ترگمان]میزان رشد و کاهش در صورتی که به عکس بیان نشود، تمام نسل های گردان در این نمونه ها در جهت عقربه های ساعت در جهت عقربه های ساعت در جهت عقربه های ساعت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. At present echo planar imaging is only available in a few research centres worldwide.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تصویربرداری مسطح اکو تنها در چند مرکز تحقیقاتی در سراسر جهان در دسترس است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، تصویربرداری مسطح تنها در چند مرکز تحقیقاتی در سراسر جهان موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The slates have more perfect planar partings and are so fine grained that individual minerals can not easily be seen.
[ترجمه گوگل]تخته سنگ ها دارای قسمت های مسطح کامل تری هستند و به قدری دانه ریز هستند که تک تک کانی ها را نمی توان به راحتی مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]لوح سفید partings مسطح بیشتری دارند و آنقدر ریز هستند که مواد معدنی فردی به راحتی دیده نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Planar waveguide is the primary component in Planar Optical System.
[ترجمه گوگل]موجبر مسطح جزء اصلی در سیستم نوری مسطح است
[ترجمه ترگمان]ترکیب موج B، مولفه اصلی در سیستم نوری مسطح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Planar bearing load cell designed particularly is used to alarm for travelling crane overload.
[ترجمه گوگل]لودسل بلبرینگ مسطح طراحی شده به ویژه برای هشدار برای اضافه بار جرثقیل در حال حرکت استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]مسطح دارای بار باری طراحی شده به طور خاص برای هشدار برای بار بیش از حد جرثقیل سفر استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The thickness uniformity of films deposited by planar magnetron sputtering target was analyzed theoretically.
[ترجمه گوگل]یکنواختی ضخامت لایه‌های رسوب‌شده توسط هدف کندوپاش مگنترون مسطح به صورت نظری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]یکنواختی thickness لایه های ته نشین شده توسط هدف sputtering مسطح به صورت تئوریک تجزیه و تحلیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Apparatus for conforming a planar film on an optical lens, method for functionalizing an optical lens by means of said apparatus, the optical lens so-obtained.
[ترجمه گوگل]دستگاه برای تطبیق یک فیلم مسطح بر روی یک لنز نوری، روشی برای عملکرد یک لنز نوری با استفاده از دستگاه مذکور، لنز نوری به این ترتیب به دست می‌آید
[ترجمه ترگمان]دستگاه برای منطبق کردن یک فیلم مسطح بر روی یک لنز نوری، روشی برای ایجاد یک لنز نوری با استفاده از دستگاه، لنز نوری به این شکل به دست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Air damping of a planar micromechanical structure that oscillates in the normal direction to the substrate was investigated.
[ترجمه گوگل]میرایی هوای یک ساختار میکرومکانیکی مسطح که در جهت عادی به زیرلایه نوسان می کند، مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]میرایی هوا یک ساختار میکرو مکانیکی صفحه ای که در جهت نرمال به زیرلایه در نوسان است مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The planar five bar robot is a typical parallel robot with two - DOF .
[ترجمه گوگل]ربات پنج نوار مسطح یک ربات موازی معمولی با دو DOF است
[ترجمه ترگمان]این ربات پنج نوار مسطح یک ربات موازی معمولی با دو - است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The mode and the threshold current characteristics of planar stripe geometry DH lasers can be analyzed by two-dimensional waveguide model.
[ترجمه گوگل]حالت و مشخصات جریان آستانه لیزرهای DH هندسه نوار مسطح را می توان با مدل موجبر دو بعدی تحلیل کرد
[ترجمه ترگمان]حالت و خصوصیات جریان آستانه نسبت مسطح به هندسه DH می توانند توسط مدل موجبر دو بعدی آنالیز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We use ADW 0 workstation to produce multi planar reformation (MPR) and maximal intensity projection (MIP) in order to visualize peripancreatic veins.
[ترجمه گوگل]ما از ایستگاه کاری ADW 0 برای تولید اصلاح چند صفحه ای (MPR) و طرح ریزی با شدت حداکثر (MIP) به منظور تجسم وریدهای اطراف پانکراس استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از ایستگاه کاری ADW برای ایجاد اصلاح چند صفحه ای (MPR)و projection تراکم بیشینه (MIP)به منظور تجسم veins peripancreatic استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It discussed the information model of planar double-enveloping toroid worm gear drive and simulated the machining using 5-axis NC machine tool.
[ترجمه گوگل]این مدل اطلاعات درایو چرخ دنده کرم حلقوی دو پوششی مسطح را مورد بحث قرار داد و ماشین‌کاری را با استفاده از ماشین ابزار NC 5 محوره شبیه‌سازی کرد
[ترجمه ترگمان]در این مقاله با استفاده از ابزار ماشین NC با استفاده از ابزار ماشین NC، مدل اطلاعاتی استفاده از جعبه دنده دو رشته ای دوگانه دوگانه را مورد بحث و بررسی قرار داده و ماشین کاری را شبیه سازی نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Three different planar structural modes of 5 approximants have been put forward by using pentagon, decagon, flat hexagon and boat-shape respectively.
[ترجمه گوگل]سه حالت ساختاری مسطح مختلف از 5 تقریبی به ترتیب با استفاده از پنج ضلعی، ده ضلعی، شش ضلعی تخت و قایق شکل ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]سه حالت ساختاری مسطح ۵ approximants با استفاده از شش ضلعی، decagon، شش ضلعی صاف و شکل قایق به جلو ارائه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The spectrum classification method for planar kinematic chain with multiple hinges was put forward by taking this as a base, and the relevant algorithm was presented.
[ترجمه گوگل]روش طبقه بندی طیف برای زنجیره سینماتیک مسطح با لولاهای متعدد با در نظر گرفتن این به عنوان پایه مطرح شد و الگوریتم مربوطه ارائه شد
[ترجمه ترگمان]روش طبقه بندی طیف برای زنجیره جنبشی صفحه ای با لولاهای چندگانه با استفاده از این به عنوان یک پایه به جلو گذاشته شد و الگوریتم مربوطه ارایه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دو وجهی (صفت)
planar

سطحی (صفت)
surface, superficial, sketchy, skin-deep, planar, shallow

تخصصی

[کامپیوتر] مسطح 1. ( صفت ) مسطح . مثلاً ترانزیستورهای مسطح از تکه های مسطح سیلیکان ساخته شده اند . 2. ( صفت ) بر روی برد مادر کامپیوتر قرار گرفته ( مثلاً ram مسطح ) . 3. ( اسم ) برد مادر . نگاه کنید به motherboard بر خلاف riser . daughterboard .
[برق و الکترونیک] صفحه ای، مسطح
[زمین شناسی] صفحه ای، مسطح - مستقر به صورت یک صفحه یا در صفحات مختلف که کم وبیش بر توازی دلالت دارد نظیر لایه بندی یا رخ.این مفهوم عبارت از آرایش دوبعدی در مقابل آرایش یک بعدی خطی است.
[ریاضیات] مسطح، واقع بر یک صفحه، مستوی، مسطح

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a plane; level, smooth, flat, outspreading

پیشنهاد کاربران

بپرس