plow

/ˈplaʊ//ˈplaʊ/

معنی: دب اکبر، خیش، گاو اهن، ماشین برف پاک کن، شخم، شخم کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن، خیش زدن، خیش کشیدن، شخم زدن، شیار کردن
معانی دیگر: (با خیش) کشت کردن، بساردن، (انگلیس) زمین شخم زده، (مانند دستگاه شخم زنی) جلو رفتن، (مجازی) درو کردن، (معمولا با: into) خرج کردن، سرمایه گذاری کردن، با زحمت جلو رفتن، به سختی پیش رفتن، (با دستگاه) برف روبی کردن، دستگاه شخم زنی، گاوآهن، رجوع شود به: snowplow، دستگاه شیار کنی، دستگاه جوی سازی، شیاردار کردن، کرت بندی کردن، کرت کرت کردن، (در امتحان ورودی) رد کردن یا شدن، (نجوم) دب اکبر (ursula major و big dipper هم می گویند)، برف روفتن plough

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a heavy farm tool that has a broad blade, is drawn by a tractor or animals, and is used for turning and cultivating the soil.
مشابه: backhoe, harrow, lister

- The farmer hitched the horse to the plow.
[ترجمه گوگل] کشاورز اسب را به گاوآهن زد
[ترجمه ترگمان] دهقان روی اسب نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any of a variety of similar heavy tools or machines, such as a machine to clear away snow.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plows, plowing, plowed
(1) تعریف: to cut into or turn over by using a plow; till.
مترادف: cultivate, till
مشابه: cleave, cultivate, drive, farm, fold, funnel, furrow, harrow, hoe, press, push, rake, shear, shove, till, work

- They'll begin plowing the fields soon.
[ترجمه گوگل] آنها به زودی شخم زدن مزارع را آغاز خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] به زودی مزرعه رو شخم می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The land could not be plowed until the large stones were removed.
[ترجمه Y] زمین نمی توانست شخم بخورد تا زمانی که سنگ های بزرگ جابه جا شدند
|
[ترجمه گوگل] تا زمانی که سنگ‌های بزرگ برداشته نشد، زمین را نمی‌توان شخم زد
[ترجمه ترگمان] زمین تا زمانی که سنگ ها را از زمین جدا نمی کردند، زمین شخم نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soil has been plowed and is ready for planting.
[ترجمه گوگل] خاک شخم زده شده و آماده کاشت است
[ترجمه ترگمان] زمین شخم زده شده است و برای کاشت آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make (furrows) by using a plow.

(3) تعریف: to cleave or make furrows in, with or as if with a plow (sometimes fol. by up).

- The skiff plowed the water.
[ترجمه گوگل] اسکیف آب را شخم زد
[ترجمه ترگمان] کرجی آب را شخم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to drive (one's way) laboriously, as if using a plow.

- They plowed their way through the dense thicket.
[ترجمه گوگل] آنها راه خود را از میان بیشه انبوه شخم زدند
[ترجمه ترگمان] از میان بیشه انبوه راه خود را پیش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to reuse or reinvest (often fol. by back).

- She plowed back her earnings into the business.
[ترجمه گوگل] او درآمد خود را به این تجارت برگرداند
[ترجمه ترگمان] او درآمد خود را به کار گرفت و به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: plowable (adj.), plower (n.)
(1) تعریف: to work the soil with a plow; till.
مترادف: till, toil
مشابه: break, cut, dive, labor, plod, slog, travail, work

- All the farmers are plowing now.
[ترجمه گوگل] اکنون همه کشاورزان در حال شخم زدن هستند
[ترجمه ترگمان] همه کشاورزان در حال شخم زدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of land or earth, to submit to plowing; be broken or cut by a plow.

(3) تعریف: to proceed with determination and with difficulty into or through something.
مشابه: toil

- She plowed through the pile of reports in two days.
[ترجمه گوگل] او انبوه گزارش ها را در دو روز شخم زد
[ترجمه ترگمان] دو روز دیگر از میان توده گزارش ها به میان آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He plowed into the work.
[ترجمه گوگل] داخل کار شخم زد
[ترجمه ترگمان] به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to pass through water, cleaving the surface as a plow cuts soil.
مشابه: cut, drive

- The boat plowed across the lake.
[ترجمه گوگل] قایق روی دریاچه شخم زد
[ترجمه ترگمان] قایق از کنار دریاچه گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. plow a lonely furrow
بی یاور کار کردن،تنها زحمت کشیدن

2. plow back
1- (برای تقویت خاک و غیره) زمین دارای علف یا محصول را شخم زدن 2- درآمد سرمایه گذاری یا کسب را به همان کار زدن،سرمایه گذاری مجدد کردن

3. plow into something
محکم خوردن به چیزی،سخت تصادف کردن

4. plow under
1- (برای تقویت خاک و غیره) علف یا محصول را با شخم زنی زیر خاک کردن 2- نابود کردن،کاملا تباه کردن

5. plow up
1- (کاملا) شخم زدن 2- (با خیش) کندن یا در آوردن

6. a plow slices through the earth
تیغه ی شخم،زمین را می شکافد.

7. to plow a field
کشتزاری را شخم زدن

8. under the plow
(انگلیس) زمین زیر کشت (در مقابل زمین چرا: pasture)

9. to stock a plow
دستگاه شخم را دارای چارچوب کردن

10. she ran across the plow
او در راستای زمین شخم زده دوید.

11. two skinny horses were teamed to a plow
دو اسب لاغر را به دستگاه شخم بسته بودند.

12. Farmers occasionally plow up old Indian relics.
[ترجمه گوگل]کشاورزان گهگاه آثار قدیمی هند را شخم می زنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان گاهی آثار باستانی هندی را شخم می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Usually they don chest-high wading boots and plow into water to take the pulse of the rivers.
[ترجمه گوگل]معمولاً چکمه‌های بلندی به پا می‌کنند و در آب شخم می‌زنند تا نبض رودخانه‌ها را بگیرند
[ترجمه ترگمان]معمولا آن ها پوتین های wading بلند را ندارند و برای گرفتن نبض رودخانه ها به آب می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A pickup truck with a plow rolled by, driven by a long-haired man and his little boy.
[ترجمه گوگل]یک وانت با یک گاوآهن که توسط مردی مو بلند و پسر کوچکش رانندگی می‌کردند
[ترجمه ترگمان]یک کامیون کوچک با گاوآهن به پهلو غلتید و با یک مرد مو بلند و پسر کوچکش دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. New inventions like the steam plow threshing machine, and reaper led to significant farm workforce reductions.
[ترجمه گوگل]اختراعات جدید مانند ماشین خرمن کوب گاوآهن بخار و درو منجر به کاهش قابل توجه نیروی کار مزرعه شد
[ترجمه ترگمان]اختراعات جدید مانند ماشین خرمن بخار ماشین، و درو گری منجر به کاهش چشمگیر نیروی کار کشاورزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Instantly the father turned the plow aside, thus proving that he had all his wits about him.
[ترجمه گوگل]پدر فوراً گاوآهن را کنار زد و به این ترتیب ثابت کرد که تمام هوش و ذکاوت خود را نسبت به او دارد
[ترجمه ترگمان]پدر در یک دم شخم را کنار زد، و بدین گونه ثابت کرد که همه عقل و شعور خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. As the farmers plow their fields, some of the pastures seem striped; others are rich brown.
[ترجمه گوگل]همانطور که کشاورزان مزارع خود را شخم می زنند، برخی از مراتع راه راه به نظر می رسند بقیه قهوه ای پر رنگ هستند
[ترجمه ترگمان]زمانی که کشاورزان مزارع خود را شخم می زنند، برخی از مراتع راه راه به نظر می رسند؛ برخی دیگر قهوه ای ثروتمند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دب اکبر (اسم)
big dipper, dipper, plough, plow, ursa major, wain, charles' wain, great bear

خیش (اسم)
share, tillage, plow, coarse linen cloth, miner, tilling, rooter, ploughshare, tilth, ditcher, tusk, scooter, plowing

گاو اهن (اسم)
plough, plow, ploughshare, plowshare

ماشین برف پاک کن (اسم)
plough, plow

شخم (اسم)
plough, plow

شخم کردن (فعل)
plough, plow

باسختی جلو رفتن (فعل)
plough, plow

برف روفتن (فعل)
plough, plow

خیش زدن (فعل)
reclaim, turn, plow, furrow, cultivate, till, subsoil, fallow, fall-plough, trench-plough

خیش کشیدن (فعل)
reclaim, turn, turn up, plow, furrow, cultivate, till, subsoil, fallow

شخم زدن (فعل)
plough, plow, furrow, husband

شیار کردن (فعل)
list, plough, plow

انگلیسی به انگلیسی

• farming tool used for cutting into the ground
cut into the soil with a plow; advance through great effort; pave the way; fail

پیشنهاد کاربران

شخم زدن👨‍🌾
برف روبی کردن ( در فصل زمستان )
زبان عامیانه انگلیسی
رد شدن در امتحان
برخورد شدید
● پره های شخم زنی زمین
● شخم زدن
□ در امریکن میگن plow , در معنای فعل اگر حرف اضافه بگیره میتونه معانی دیگه داشته باشه، مثلا:
Plough ahead: راه خود را رفتن ( بدون توجه به مخالفت بقیه )
سخت کوشانه و به سرعت کاری را به اتمام رساندن
خب همیشه هم به معنای شخم زدن نیست. گاهی طبق جمله میتونه به معنای سخت حرکت کردن، سخت پیش رفتن، با تلاش زیاد کاری رو کردن، باشه.
پِ لَ و
به معنی شخم زدن - درو کردن - قلع و غم کردن
در اسلنگ هم به معنی fuck a vagina so hard هست
Plow با pave the way ( for/to مترادفه
Pave میشه سنگ فرش کردن ولی در عبارت بالا میشه راه را هموار کردن
to invest ( money, profits, etc. ) in something
اگه بعد از plow کلمه into بیاد معنی سرمایه گذاری روی یک چیزی رو میده.
مثال: Ali plows 1 million dollar into stocks.
علی یک میلیون دلار روی سهام سرمایه گذاری میکند.
...
[مشاهده متن کامل]

The company plowed millions of dollars into research.
کمپانی ( شرکت ) میلیون ها دلار روی تحقیقات سرمایه گذاری کرد.

//گاو آهن
گاو آهن
plowمترادف گاو اهن است و معنی ان شخم زدن است
گاو اهن
شخم زدن
به معنای شخم زدن هست
شخم زدن مزرعه
American spell for Plough
به معنی شخم زدن
Plow through something : با عزم و اراده ی محکم کاری را به انجام رساندن
این کلمه بیشتر به معنی "شخم زدن" میباشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس