plummet

/ˈpləmət//ˈplʌmɪt/

معنی: شاقول، ژرف پیما، گلوله سربی، وزنه شاقول، نازل شدن، سرنگون وارافتادن
معانی دیگر: (به طور عمود) افتادن، فرو رفتن، فرو افتادن، سقوط کردن، نگونسار شدن، سرنگون شدن، هچ افتادن، (ناگهان) تنزل کردن، فرودش کردن، فرو دیدن، رجوع شود به: plumb bob، شاغولچه، شاغول کوچک، (چیز) سنگین، پر وزن، ژرفایاب، ژرفا سنج، سرازیرشدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small weight on a line used for sounding or to verify a vertical; plumb or plumb bob.
مترادف: plumb
مشابه: sinker, weight
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: plummets, plummeting, plummeted
• : تعریف: to fall sharply down, esp. at high speed; plunge.
مترادف: plunge
متضاد: skyrocket, soar
مشابه: crash, dive, drop, fall, pitch, slump, swoop, tumble

- Stock prices plummeted after the news of the oil spill.
[ترجمه گوگل] قیمت سهام پس از انتشار خبر نشت نفت کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] قیمت سهام بعد از اخبار نشت نفت کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. prices may plummet later
ممکن است بعدا قیمت ها شدیدا تنزل کند.

2. For some inexplicable reason her spirits seemed to plummet earthwards.
[ترجمه گوگل]به دلایلی غیرقابل توضیح به نظر می رسید که روحیه او به سمت زمین سقوط می کند
[ترجمه ترگمان]به دلیلی نامعلوم، به نظر می رسید که روحش در earthwards سقوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Except in the unlikely event that rates soon plummet, it could cost the bank up to £100m this year.
[ترجمه گوگل]به جز در صورت بعید که نرخ ها به زودی سقوط کند، ممکن است امسال تا 100 میلیون پوند برای بانک هزینه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به جز در رویدادی که بعید به نظر می رسد که نرخ به زودی کاهش یابد، ممکن است این بانک تا ۱۰۰ میلیون پوند امسال هزینه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And Forbes began to plummet in the polls.
[ترجمه گوگل]و فوربس در نظرسنجی ها شروع به سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]و \"فوربز\" در رای گیری شروع به کاهش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The rope snapped, causing the climber to plummet several hundred feet down the mountain.
[ترجمه گوگل]طناب پاره شد و باعث شد که کوهنورد چند صد فوتی از کوه پایین بیاید
[ترجمه ترگمان]طناب پاره شد و باعث شد که کوهنورد چند صد متر از کوه پایین بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An excellent rice harvest caused prices to plummet by 40 %.
[ترجمه گوگل]برداشت عالی برنج باعث شد قیمت ها تا 40 درصد کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]برداشت عالی برنج باعث کاهش ۴۰ درصدی قیمت برنج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A drought caused agricultural production to plummet 11 % in 199 driving up food prices and retarding overall economic growth.
[ترجمه گوگل]خشکسالی باعث شد که تولیدات کشاورزی در سال 199 به میزان 11 درصد کاهش یابد و قیمت مواد غذایی را افزایش داد و رشد اقتصادی کلی را به تاخیر انداخت
[ترجمه ترگمان]خشکسالی باعث کاهش ۱۱ درصدی تولید کشاورزی در ۱۹۹ قیمت مواد غذایی و رشد کلی رشد اقتصادی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This year, that amount could plummet to $ 1 million, a serious blow to the already financially struggling tribe.
[ترجمه گوگل]امسال، این مبلغ می تواند به 1 میلیون دلار کاهش یابد، که ضربه ای جدی به قبیله ای است که از نظر مالی در حال حاضر دچار مشکل شده است
[ترجمه ترگمان]در سال جاری، این مبلغ به ۱ میلیون دلار کاهش خواهد یافت که ضربه جدی به قبیله ای که از نظر مالی در حال مبارزه با آن است، می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Temperatures plummet to minus sixty degrees or lower at night even at the equator in midsummer.
[ترجمه گوگل]دما در شب حتی در استوا در اواسط تابستان به منفی شصت درجه یا کمتر می رسد
[ترجمه ترگمان]درجه حرارت هوا به من های شصت درجه یا پایین در شب حتی در خط استوا در چله تابستان کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Temperatures during the long Mercurian night would probably plummet to below zero.
[ترجمه گوگل]دما در طول شب طولانی عطارد احتمالاً به زیر صفر خواهد رسید
[ترجمه ترگمان]درجه حرارت در طول شب دراز مدت احتمالا به کم تر از صفر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And, just like a spent rocket, the plummet to earth is happening even faster than the upward rise.
[ترجمه گوگل]و درست مانند یک موشک خرج شده، سقوط به زمین حتی سریعتر از صعود به سمت بالا اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]و درست مثل یک موشک مصرف شده، افت زمین حتی سریع تر از افزایش رو به بالا در حال رخ دادن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This has caused confidence to plummet in recent months after a decade - long boom in commercial property.
[ترجمه گوگل]این باعث شده است که اعتماد در ماه های اخیر پس از یک دهه - رونق طولانی در املاک تجاری - کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]این باعث کاهش اعتماد به افت در ماه های اخیر پس از یک دهه رونق اقتصادی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Photo: Two news helicopters plummet to earth after colliding midair over a park in Phoenix, Arizona.
[ترجمه گوگل]عکس: دو هلیکوپتر خبری پس از برخورد در هوا بر فراز پارکی در فینیکس، آریزونا به زمین سقوط کردند
[ترجمه ترگمان]عکس: دو هلیکوپتر خبری پس از برخورد در وسط یک پارک در فونیکس در آریزونا به زمین سقوط کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Grogginess, sleepiness and the inevitable productivity plummet.
[ترجمه گوگل]گیجی، خواب آلودگی و بهره وری اجتناب ناپذیر کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]خواب آلودگی، خواب آلودگی و کاهش اجتناب ناپذیر بهره وری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Just watch your electricity bills plummet!
[ترجمه گوگل]فقط مراقب کاهش شدید قبض های برق خود باشید!
[ترجمه ترگمان]فقط مراقب bills electricity باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاقول (اسم)
guideline, bob, plummet, plumb line

ژرف پیما (اسم)
plummet, plumb, leadsman

گلوله سربی (اسم)
plummet, plumb

وزنه شاقول (اسم)
plummet

نازل شدن (فعل)
plummet

سرنگون وارافتادن (فعل)
plummet

انگلیسی به انگلیسی

• plumb, plumb line; lead weight used to determine perpendicularity
fall, drop, pitch; dive, plunge, sink
if something plummets downwards, it falls very quickly.
if an amount, rate, or price plummets, it decreases quickly and suddenly.

پیشنهاد کاربران

To fall very quickly and suddenly/ To go down in amount or value very quickly and suddenly
ناگهانی و سریع افتادن یا سقوط کردن یا کاهش پیدا کردن
House prices have plummeted in recent months
Several large rocks were sent plummeting down the mountain
She plummeted to the ground
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/plummet
کاهش معمولی نیست. افتادن هم به معنی افتادن مثلا شخصی روی زمین نیست, بلکه کاهش سریع در زمان اندک در یک پارامتر یا عامل است. اگر قیمت محصولی یا سهامی کم شود از این کلمه نباید استفاده کرد اما اکر کاهش قیمت
...
[مشاهده متن کامل]
در زمان کوتاهی با شیب خیلی زیاد و شبیه به سقوط آزاد باشد آنوقت این واژه کاربرد پیدا می کند . نموداری ها در این حالت شبیه سرسره ای با شیب خیلی زیاد خواهد بود.

افتادن , سقوط کردن ؛ کاهش پیدا کردن
– She plummeted to the ground
– The jet plummeted into a row of houses
– Temperature plummeted to minus sixty degrees
– House prices have plummeted in recent months
سقوط کردن
یهویی کاهش پیدا کردن
یکهو ( هُری، یکدفعه، ناگهان ) ریختن
قلبش هری ریخت.
رکود
Iran’s economy suffered a big blow, and its oil exports have plummeted
اقتصاد ایران ضربه بزرگی خورد و صادرات نفت آن کاهش یافته است
کاهش پیدا کردن
فرو رفتن ( به وضعیتی سخت ) ، ( به وضعیتی بد ) دچار شدن

بپرس