preclude

/prɪˈkluːd//prɪˈkluːd/

معنی: مانع جلو راهایجاد کردن
معانی دیگر: (از قبل) جلوگیری کردن، پیشگیری کردن، مانع شدن، مسدود کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: precludes, precluding, precluded
مشتقات: preclusive (adj.), preclusion (n.)
(1) تعریف: to prevent from happening by means of prior action or previously established condition.
مترادف: bar, block, foil, forestall, frustrate, hinder, obviate, prevent
مشابه: avert, debar, estop, exclude, hamper, impede, nip, restrain, rule out

- Their heated dispute some years before precluded any future friendship between them.
[ترجمه گوگل] اختلافات شدید آنها چند سال قبل مانع از هر گونه دوستی آینده بین آنها شد
[ترجمه ترگمان] بحث داغ آن ها چند سال پیش از هر گونه دوستی در آینده بین آن ها خاتمه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The crimes he committed in his homeland precluded his becoming a U.S. citizen.
[ترجمه گوگل] جنایاتی که او در وطن خود مرتکب شد مانع از شهروندی او در ایالات متحده شد
[ترجمه ترگمان] جرایمی که او در سرزمین خود مرتکب شد، مانع تبدیل شدن او به شهروند آمریکایی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to prevent (someone) from doing or becoming something.

- Being female in the nineteenth century precluded a woman from voting or holding public office.
[ترجمه گوگل] زن بودن در قرن نوزدهم مانع از رای دادن یا تصدی مناصب دولتی توسط زن می شد
[ترجمه ترگمان] در قرن نوزدهم زن بودن مانع از رای دادن یا برگزاری انتخابات عمومی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. these events preclude the peace agreement from being signed
این رویدادها مانع عقد قرار داد صلح می شوند.

2. his hand-to-mouth income would preclude marriage
درآمد بخور و نمیر به او اجازه ی زن گرفتن نمی داد.

3. A prior engagement will preclude me from coming.
[ترجمه گوگل]نامزدی قبلی مانع از آمدن من می شود
[ترجمه ترگمان]نامزدی قبلی مانع آمدن من نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their move does not preclude others from investing.
[ترجمه گوگل]حرکت آنها مانع از سرمایه گذاری دیگران نمی شود
[ترجمه ترگمان]حرکت آن ها مانع از سرمایه گذاری دیگران نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We try to preclude any possibility of misunderstanding.
[ترجمه Betty] سعی می کنیم از پیشامد هرگونه سوءتفاهمی جلوگیری کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما سعی می کنیم از هرگونه احتمال سوء تفاهم جلوگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما سعی می کنیم هرگونه احتمال سو تفاهم جلوگیری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The temporary cease-fire agreement does not preclude possible retaliatory attacks later.
[ترجمه گوگل]توافق آتش بس موقت مانع از حملات تلافی جویانه احتمالی در آینده نمی شود
[ترجمه ترگمان]قرارداد آتش بس موقت مانع از حملات تلافی جویانه احتمالی بعدی نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Age alone will not preclude him from standing as a candidate.
[ترجمه گوگل]سن به تنهایی مانع از نامزدی او نمی شود
[ترجمه ترگمان]سن به تنهایی مانع از ایستادن او به عنوان یک کاندیدا نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But while public provision does not preclude charitable giving, the existence of the profit motive in any service usually does.
[ترجمه گوگل]اما در حالی که تأمین عمومی مانع از اعطای خیریه نمی شود، وجود انگیزه سود در هر خدمتی معمولاً مانع از آن نمی شود
[ترجمه ترگمان]اما در حالی که عرضه عمومی مانع بخشش خیرخواهانه نیست، وجود انگیزه سود در هر خدمت معمولا انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Was it not too restrictive to preclude the possibility that forces of greater intensity had acted in the past?
[ترجمه گوگل]آیا جلوگیری از این احتمال که نیروهای با شدت بیشتر در گذشته عمل کرده بودند، خیلی محدود کننده نبود؟
[ترجمه ترگمان]آیا برای جلوگیری از این امکان وجود داشت که نیروهای شدت بیشتری در گذشته وارد عمل شده باشند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Open gates invite attention and disequilibration; closed gates preclude attention and disequilibration.
[ترجمه گوگل]دروازه های باز جلب توجه و عدم تعادل می کند دروازه های بسته مانع از توجه و عدم تعادل می شود
[ترجمه ترگمان]دروازه های باز توجه و disequilibration را دعوت می کنند؛ دریچه های بسته مانع توجه و disequilibration می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Did her unkempt condition preclude making a quest out of her?
[ترجمه گوگل]آیا وضعیت نامرتب او مانع از تلاش برای خارج شدن از او می شد؟
[ترجمه ترگمان]آیا وضع آشفته او برای این که او را از او بیرون بکشد، نداشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Commercial considerations presumably preclude any cruel or unpleasant side to his character.
[ترجمه گوگل]ملاحظات تجاری احتمالاً مانع از هرگونه جنبه ظالمانه یا ناخوشایند شخصیت او می شود
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که این مسائل مربوط به فعالیت های تجاری نسبت به شخصیت او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But there is nothing to preclude a charge being brought under section 5 even though the arrest was not effected under the section.
[ترجمه گوگل]اما هیچ مانعی وجود ندارد که اتهامی بر اساس بند 5 مطرح شود، حتی اگر دستگیری طبق این بند انجام نشده باشد
[ترجمه ترگمان]اما هیچ چیزی برای جلوگیری از یک اتهام در بخش ۵ وجود ندارد، حتی اگر دستگیری تحت این بخش صورت نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Limitations of space preclude a lengthy dissertation on what is a vast subject.
[ترجمه گوگل]محدودیت فضا مانع از پایان نامه طولانی در مورد موضوعی گسترده می شود
[ترجمه ترگمان]محدودیت فضا، ممانعت از یک رساله طولانی بر سر آن چه که موضوع وسیعی است، جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This would not preclude close working relations between purchasers and providers working closely to improve quality.
[ترجمه گوگل]این امر مانع از روابط کاری نزدیک بین خریداران و ارائه دهندگانی نمی شود که از نزدیک برای بهبود کیفیت کار می کنند
[ترجمه ترگمان]این امر مانع از نزدیک شدن روابط کاری بین خریداران و ارائهکنندگان برای بهبود کیفیت نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مانع جلو راهایجاد کردن (فعل)
preclude

تخصصی

[حقوق] ممانعت کردن، جلوگیری کردن، کنار گذاشتن، مسدود کردن

انگلیسی به انگلیسی

• eliminate, exclude, remove; prevent, make impossible
if something precludes an event or action, it prevents it from happening; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مانع شدن. جلوگیری کردن. غیر ممکن ساختن
مثال:
These events preclude the peace agreement from being signed.
این حوادث مانع امضای قرارداد صلح می شود. / این حوادث جلوی امضای قرار داد صلح را می گیرد.
- نا ممکن کردن
- ممانعت کردن
پیشگیری کردن
بازداشتن، ناممکن کردن، مانع سازی
متوقف کردن، ایجاد مانع

بپرس