problematic

/ˌprɑːbləˈmætɪk//ˌprɒbləˈmætɪk/

معنی: غامض، گیج کننده، حیرت اور، مسئلهای
معانی دیگر: مسئله مانند، مشکل، دشوار، پرسمانی، چیستایی، حل و فصل نشده، پا در هوا، نامعین، نامعلوم (problematical هم می گویند)، problematical مسئله ای، غام­، حیرت اور
problematic(al)
نامعلوم، مشکوک، احتمالی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: problematical (adj.), problematically (adv.)
• : تعریف: presenting difficulties or causing doubt; questionable.
متضاد: smooth, unproblematic
مشابه: doubtful, dubious, precarious, questionable, suspect

- The witness's statement is problematic because, although she heard the conversation, she didn't actually see what happened.
[ترجمه گوگل] اظهارات شاهد مشکل ساز است، زیرا اگرچه او مکالمه را شنیده است، اما در واقع ندیده است که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه ترگمان] بیانیه شاهد مشکل ساز است، زیرا با وجود این که او این مکالمه را شنید، متوجه نشد که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a problematic situation
وضع دشوار

2. it is problematic whether we should do it or not
معلوم نیست که صلاح است این کار را انجام بدهیم یا نه.

3. Getting everyone there on time might prove problematic.
[ترجمه شیوا پناهی] به موقع رسیدن همه به انجا, ممکنه سخت باشد
|
[ترجمه گوگل]رساندن همه افراد به موقع ممکن است مشکل ساز باشد
[ترجمه ترگمان]گرفتن هر کسی در آنجا ممکن است مشکل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The future of our business is problematic.
[ترجمه گوگل]آینده کسب و کار ما مشکل ساز است
[ترجمه ترگمان]آینده کسب وکار ما مشکل ساز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some places are more problematic than others for women traveling alone.
[ترجمه شیوا پناهی] برای خانم هایی که تنهاسفرمی کنند, بعضی جاهانسبت به جاهای دیگر, مشکل دارترند.
|
[ترجمه گوگل]برخی مکان‌ها برای زنانی که به تنهایی سفر می‌کنند مشکل‌سازتر از مکان‌های دیگر است
[ترجمه ترگمان]برخی از مکان ها نسبت به دیگر زنان برای سفر به تنهایی problematic هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The situation is more problematic than we first thought.
[ترجمه گوگل]وضعیت مشکل سازتر از آن چیزی است که در ابتدا فکر می کردیم
[ترجمه ترگمان]این وضعیت بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که ما قبلا تصور می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The reforms could turn out be highly problematic .
[ترجمه گوگل]اصلاحات می تواند بسیار مشکل ساز باشد
[ترجمه ترگمان]این اصلاحات می تواند به شدت مشکل آفرین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Although this trigger, like other triggers, presents open-ended problematic situations, critical thinking does not occur spontaneously.
[ترجمه گوگل]اگرچه این محرک، مانند سایر محرک‌ها، موقعیت‌های مشکل‌ساز پایان‌ناپذیری را ارائه می‌کند، تفکر انتقادی خود به خود رخ نمی‌دهد
[ترجمه ترگمان]اگر چه این ماشه مثل سایر محرک ها، موقعیت های مشکل ساز باز را نشان می دهد، تفکر انتقادی به طور خود رخ نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Enforcing this law has been problematic.
[ترجمه گوگل]اجرای این قانون مشکل ساز بوده است
[ترجمه ترگمان]اجرای این قانون مشکل ساز بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This way of reasoning is, however, problematic for a number of reasons.
[ترجمه گوگل]با این حال، این شیوه استدلال به دلایل متعددی مشکل ساز است
[ترجمه ترگمان]با این حال، این روش استدلال برای چند دلیل مساله ساز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This could have been problematic among competitors, but was openly aired and dealt with by the group.
[ترجمه گوگل]این می‌توانست در میان رقبا مشکل‌ساز باشد، اما آشکارا پخش شد و گروه با آن برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]این مساله ممکن است در میان رقبا مشکل ساز باشد، اما آشکارا پخش شد و توسط گروه مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Phonics-based classrooms are problematic for different reasons.
[ترجمه گوگل]کلاس های درس مبتنی بر آوازخوانی به دلایل مختلف مشکل ساز هستند
[ترجمه ترگمان]کلاس های آواشناسی به دلایل مختلف مساله ساز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The transformation of the problematic does not necessarily lead to a transformation of the form of validity of knowledge.
[ترجمه گوگل]دگرگونی مسئله لزوماً به دگرگونی شکل اعتبار دانش منجر نمی شود
[ترجمه ترگمان]تغییر این مشکل لزوما منجر به تبدیل شکل اعتبار دانش نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Providing the necessary care for elderly people can be problematic.
[ترجمه گوگل]ارائه مراقبت های لازم برای سالمندان می تواند مشکل ساز باشد
[ترجمه ترگمان]ارائه مراقبت لازم برای افراد مسن می تواند مشکل ساز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The future of the talks on the technical cooperation between the two companies is problematic.
[ترجمه گوگل]آینده مذاکرات در مورد همکاری فنی بین دو شرکت مشکل ساز است
[ترجمه ترگمان]آینده مذاکرات بر سر هم کاری فنی بین دو شرکت مشکل آفرین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غامض (صفت)
abstruse, knotty, problematic, difficult, involute, problematical, obscure, unintelligible

گیج کننده (صفت)
problematic, problematical, hectic, stupefacient

حیرت اور (صفت)
marvelous, problematic, problematical, stupendous, wondrous, prodigious

مسئله ای (صفت)
problematic, problematical

انگلیسی به انگلیسی

• troublesome, presenting a problem, presenting a difficulty
something that is problematic involves problems and difficulties; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مسئله دار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : problem
✅️ صفت ( adjective ) : problem / problematic / problematical
✅️ قید ( adverb ) : problematically
مسئله آمیز
مسئله مند
بغرنج. فوق العاده سخت و پیچیده
problematic: به معنی چیزی که دارای ویژگی دردسرساز است یا موجب دشواری و دردسر می شود
problematical: دارای ویژگی problematic
برابرهای فارسی:
ماچیستیک از استاد ادیب سلطانی
پَراسِدار، پَراسِیک از استاد حیدری ملایری
...
[مشاهده متن کامل]

پیشنهاد خودم پراسه مند است
نمونه: بحث دین و سیاست همیشه پَراسِمند است
یعنی بحث دین و سیاست دردسرآور است
نمونه دیگر: قوانین گرامر برای سخنگویان نابومی ماچیستیک تر است به نسب بومی ها.
Rules of grammar are more problematic for non - native speakers.

موضوع مبهمی که می توان در موردش بحث کرد؛ به ویژه در یک مقاله یا کتاب.
مسئله آفرین
دردسرآفرین
پردردسر، مشکل ساز
To be hard to deal with
And
Full of problems and difficulties
مسأله دار
گیج کننده
مشکل ساز

مسئله زا
دچار اشکال
مشکل آفرین، مسئله ساز
دردسر ساز، دردسر آور، پردردسر
بادرود
مشکل دار، مسئله مند
مشکل ساز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس