puree

/pjʊˈreɪ//ˈpjʊəreɪ/

معنی: پوره، پوره کردن
معانی دیگر: پوره مثل پوره سیب زمینی وغیره

جمله های نمونه

1. a puree of beans
پوره ی لوبیا

2. a tomato puree
پوره ی گوجه فرنگی

3. Make a puree of the vegetables.
[ترجمه گوگل]از سبزیجات پوره درست کنید
[ترجمه ترگمان]به پوره سبزیجات تبدیل شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I like to make puree, using only enough sugar to preserve the plums.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم پوره درست کنم، فقط از شکر کافی برای حفظ آلو استفاده کنم
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم \"پوره\" کنم و فقط به اندازه کافی شکر برای نگه داشتن آلو استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Onions can be boiled and pulped to a puree.
[ترجمه گوگل]پیاز را می توان آب پز کرده و به صورت پوره درآورد
[ترجمه ترگمان]Onions را می توان پخت و به پوره تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Puree the apricots in a liquidiser until completely smooth.
[ترجمه گوگل]زردآلوها را در مایع ساز پوره کنید تا کاملا یکدست شود
[ترجمه ترگمان]زردآلو را تا وقتی که کاملا صاف شود زردآلو Puree
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Puree the strips in a blender with the oil until creamy and emulsified.
[ترجمه گوگل]نوارها را در مخلوط کن با روغن پوره کنید تا کرمی و امولسیون شوند
[ترجمه ترگمان]این نوارها را در یک مخلوط کن بدون روغن تا زمان خامه ای و کرم مرطوب نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Be careful not to puree too smoothly; mixture should have some texture.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید خیلی نرم پوره نشود مخلوط باید مقداری بافت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید خیلی نرم puree نکنید؛ مخلوط باید کمی بافت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dice 1 mango; puree the other. Add to skillet and stir to blend.
[ترجمه گوگل]انبه 1 عدد; دیگری را پوره کنید به ماهیتابه اضافه کنید و هم بزنید تا مخلوط شوند
[ترجمه ترگمان]Dice ۱ انبه، با پوره کردن دیگری به ماهی تابه اضافه کنید و برای مخلوط کردن به هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For puree, defrost the berries and press through a food mill.
[ترجمه گوگل]برای پوره، توت ها را یخ زدایی کنید و در آسیاب غذا فشار دهید
[ترجمه ترگمان]برای پوره کردن، berries را از بین ببرید و از طریق یک آسیاب مواد غذایی وارد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Serve with parsnip puree and red cabbage.
[ترجمه گوگل]با پوره ازگیل و کلم قرمز سرو کنید
[ترجمه ترگمان]آن را با پوره parsnip و کلم سرخ سرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To serve, spoon yellow pepper puree on the plates and top with the red peppers. Sprinkle with sea salt.
[ترجمه گوگل]برای سرو، پوره فلفل زرد را با قاشق روی بشقاب ها ریخته و فلفل قرمز را روی آن قرار دهید نمک دریا بپاشید
[ترجمه ترگمان]برای خدمت به پوره فلفل زرد روی بشقاب ها و با فلفل قرمز به پوره تبدیل شد Sprinkle با نمک دریایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The following recipe is a good all-purpose chestnut puree.
[ترجمه گوگل]دستور زیر یک پوره شاه بلوط همه منظوره خوب است
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل زیر یک پوره شاه بلوط بسیار هدفمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pumpkin pie fans will enjoy the butternut squash puree touched with cinnamon.
[ترجمه گوگل]طرفداران پای کدو تنبل از پوره کدو حلوایی با دارچین لذت خواهند برد
[ترجمه ترگمان]خمیر پیراشکی کدوتنبل، با پوره squash که به دارچین touched می خورد، لذت خواهند برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوره (اسم)
tendon, mashed potato, puree

پوره کردن (فعل)
puree

تخصصی

[صنایع غذایی] پوره : در صنایع غذایی به ماده غذایی دارای گوشت میوه له و نرم شده اطلاق میشود این مایع غلیظ از تبدیل بافت های آبدار میوه ها و سبزی ها به حالت خمیری به وجود می آید

انگلیسی به انگلیسی

• dish made from cooked and crushed fruits or vegetables
prepare puree, make a dish of cooked and crushed fruits or vegetables
a puree is food which has been mashed or blended so that it forms a thick, smooth sauce.
if you puree food, you make it into a puree.

پیشنهاد کاربران

( noun )
Variants: or pu�r�e \pjʊˈreɪ, Brit ˈpjʊəreɪ\
: a thick liquid made by crushing usually cooked food ( such as fruits or vegetables )
[noncount]
• a spoonful of apple puree
[count]
...
[مشاهده متن کامل]

• a puree of sweet potatoes and carrots
vegetable/fruit purees
Other forms: plural - rees
verb
Variants: or pur�e
[ obj] : to crush ( food ) until it is a thick liquid : to make a puree of ( food )
She used a blender to puree the soup.
Other forms: - rees; - reed; - ree�ing
pureed or pur�ed adjective
pureed carrots/vegetables
a sauce made with pureed berries/beans
Like : strawberry puree

بپرس