pudgy

/ˈpədʒi//ˈpʌdʒi/

معنی: چاق، گوشتالو
معانی دیگر: چاق و کوتاه قد، خپله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: pudgier, pudgiest
مشتقات: pudginess (n.)
• : تعریف: fat and usu. short or small.

- pudgy legs
[ترجمه گوگل] پاهای پژمرده
[ترجمه ترگمان] پاهای گوشتالو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He put a pudgy arm around Harry's shoulder.
[ترجمه گوگل]او یک بازوی پژمرده دور شانه هری انداخت
[ترجمه ترگمان]او دست گوشتالویش را دور شانه هری گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I hate my stomach - it's a bit pudgy.
[ترجمه فضولی؟] از شکمم متنفرم چاق است
|
[ترجمه گوگل]من از شکمم متنفرم - کمی پژمرده است
[ترجمه ترگمان]از شکمم متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A few feet away a pudgy man in his sixties finished one pack of Marlboros and started another.
[ترجمه گوگل]چند قدم دورتر، مردی شصت و چند ساله‌ی پژمرده، یک بسته مارلبوروس را تمام کرد و دیگری را شروع کرد
[ترجمه ترگمان]چند قدم دورتر، مردی چاق در دهه شصت، یک بسته of را تمام کرد و یکی دیگر را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Loppy-eared Leo, a pudgy walker hound, found himself all alone when his owner moved away.
[ترجمه گوگل]لئو گوش لوپی، یک سگ شکاری تپه‌دار، زمانی که صاحبش از آنجا دور شد، خود را تنها دید
[ترجمه ترگمان]لیو loppy گوش دار، یک سگ تازی pudgy، خودش را تنها وقتی که صاحبش از آنجا دور شد، تنها یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was a pudgy child.
[ترجمه گوگل]من بچه تپل بودم
[ترجمه ترگمان] من بچه pudgy بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A couple of pudgy joggers were huffing and puffing along the path.
[ترجمه گوگل]در طول مسیر چند نفر از دویدن‌های تند تند در حال پف کردن و پف کردن بودند
[ترجمه ترگمان]یکی از joggers pudgy در طول مسیر باد می زد و نفس نفس می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her pudgy face was very pale and her eyes looked as bad as Jinny's felt.
[ترجمه گوگل]صورت پژمرده اش بسیار رنگ پریده بود و چشمانش به همان بدی به نظر می رسید که جینی احساس می کرد
[ترجمه ترگمان]صورت گوشتالویش بسیار رنگ پریده بود و چشمانش هم به همان اندازه احساس بدی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's short, pudgy, and bald.
[ترجمه گوگل]او کوتاه قد، پژمرده و کچل است
[ترجمه ترگمان]کوتاه قد، چاق و طاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He pointed to the baker, the pudgy Nazorine.
[ترجمه گوگل]به نانوا، نازورین پژمرده اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]به نانوا، the pudgy اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Those ladies were brassy and busty, with pudgy fingers and painted eyes.
[ترجمه گوگل]آن خانم ها برنجی و سینه اندام بودند، با انگشتان پژمرده و چشم های رنگ شده
[ترجمه ترگمان]این خانم ها brassy و busty بودند، با انگشت های گوشتالو و چشمان painted
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. MR COEBEN, 50 ish, short pudgy, climbs carefully back through the window.
[ترجمه گوگل]آقای کوبن، 50 ساله، پوک قد کوتاه، با احتیاط از پنجره بالا می رود
[ترجمه ترگمان]آقای تالبویز در حالی که از پشت پنجره با احتیاط از پنجره بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Apparently, the pudgy trucker't just an aberration, and the come - ons aren't just the after - effects of alcohol.
[ترجمه گوگل]ظاهراً، کامیون‌دار پژمرده فقط یک انحراف نیست، و عوارض ناشی از الکل نیز نیست
[ترجمه ترگمان]ظاهرا، راننده کامیون pudgy، فقط یک محرک جبری نیست و این ons فقط اثرات جانبی الکل نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each time he straightened his pudgy knees it was apparent that they were trembling.
[ترجمه گوگل]هر بار که زانوهای پژمرده اش را صاف می کرد، معلوم بود که می لرزند
[ترجمه ترگمان]هر بار که زانوانش را صاف می کرد، معلوم می شد که دارند می لرزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Entering an office building, he saw a pudgy older woman step into a small room.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد یک ساختمان اداری شد، زنی مسن تر را دید که وارد اتاق کوچکی شد
[ترجمه ترگمان]وارد یک ساختمان اداری شد، زنی pudgy را دید که وارد اتاق کوچکی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

گوشتالو (صفت)
pursy, brawny, plump, corpulent, obese, chubby, rotund, fubsy, pulpy, pudgy, plumpish, podgy

انگلیسی به انگلیسی

• short and fat; plump, chubby; heavy-set, stocky

پیشنهاد کاربران

بپرس