quench

/ˈkwent͡ʃ//kwent͡ʃ/

معنی: فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا
معانی دیگر: (آتش و غیره) خاموش کردن، (تشنگی را) فرونشاندن، سیراب کردن، لب تر کردن، بسانیدن، سرکوب کردن، منکوب کردن، اقناع کردن، خرسند کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quenches, quenching, quenched
مشتقات: quenchable (adj.), quenched (adj.), quencher (n.)
(1) تعریف: to satisfy (a desire such as thirst).
مترادف: sate, satiate, satisfy, slake
مشابه: allay, alleviate, appease, assuage, surfeit

- The cold water quenched my thirst.
[ترجمه سحر] آب سرد تشنگی ام را برطرف کرد.
|
[ترجمه گوگل] آب سرد تشنگی ام را برطرف کرد
[ترجمه ترگمان] آب سرد تشنگی مرا خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to extinguish or put out (a fire).
مترادف: extinguish, slake
مشابه: dampen, douse, drench, smother, snuff

- The terrifying blaze was not easily quenched.
[ترجمه گوگل] شعله هولناک به راحتی خاموش نشد
[ترجمه ترگمان] شعله مهیب آتش به آسانی خاموش نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to suppress or overcome.
مترادف: dampen, extinguish, suppress
مشابه: conquer, crush, dispel, drown, overcome, overwhelm, quash, quell, repress, squash, squelch, subdue

- Her coldness quenched his ardor.
[ترجمه گوگل] سردی او اشتیاقی او را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان] سردی و سردی او فروکش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to quench a rebellion
شورش را سرکوب کردن

2. to quench fire with water
آتش را با آب خاموش کردن

3. to quench one's thirst
تشنگی خود را فرونشاندن

4. to quench one's thirst
عطش خود را فرونشاندن

5. nothing could quench his desire for learning
هیچ چیزی نمی توانست میل او به دانش را اقناع کند.

6. Wine in the bottle does not quench thirst.
[ترجمه گوگل]شراب در بطری تشنگی را برطرف نمی کند
[ترجمه ترگمان]شراب در بطری تشنگی را خاموش نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The wine in the bolttle does not quench thirst.
[ترجمه گوگل]شراب داخل بطری تشنگی را برطرف نمی کند
[ترجمه ترگمان]شراب در the تشنگی را خاموش نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The firemen were unable to quench the fire.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان نتوانستند آتش را خاموش کنند
[ترجمه ترگمان]آتش نشانی نمی توانستند آتش را خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Do not quench your inspiration and your imagination. Do not become the slave of your model.
[ترجمه گوگل]الهام و تخیل خود را خاموش نکنید برده الگوی خودت نشو
[ترجمه ترگمان]الهام خود و تخیل خود را خاموش نکنید تبدیل به برده ای مدل خود نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has to quench his desire for wealth.
[ترجمه گوگل]او باید میل خود را به ثروت فرو نشاند
[ترجمه ترگمان]او باید آرزوی ثروت خود را خاموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When it's hot, it's best to quench your thirst with water.
[ترجمه گوگل]وقتی هوا گرم است، بهتر است تشنگی خود را با آب رفع کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا گرم است، بهتر است تشنگیت را با آب خاموش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We stopped at a small bar to quench our thirst.
[ترجمه گوگل]برای رفع تشنگی در یک بار کوچک توقف کردیم
[ترجمه ترگمان]در بار کوچکی توقف کردیم تا عطش خود را خاموش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He stopped to quench his thirst at a stream.
[ترجمه گوگل]او برای رفع تشنگی در کنار نهر ایستاد
[ترجمه ترگمان]او توقف کرد تا عطش خود را در جوی آب فرو نشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Young men and women must quench their desire to marry early in life.
[ترجمه اکبر فرجود] مردان و زنان جوان باید از ازدواج زودهنگام خودداری کنند
|
[ترجمه گوگل]مردان و زنان جوان باید تمایل خود را برای ازدواج در اوایل زندگی برطرف کنند
[ترجمه ترگمان]مردان و زنان جوان باید تمایل خود را برای ازدواج به زودی برای ازدواج خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Firemen tried to quench the flames raging through the building.
[ترجمه گوگل]آتش‌نشانان تلاش کردند تا شعله‌های آتش را خاموش کنند
[ترجمه ترگمان]Firemen سعی کردند شعله های آتش را خاموش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Nothing could quench her longing to return home again.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نتوانست اشتیاق او را برای بازگشت دوباره به خانه خاموش کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست اشتیاق او را خاموش کند و دوباره به خانه برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Quench me quick and clean: let the ashes fly lightly where they will; no plaques.
[ترجمه گوگل]سریع و پاک مرا خاموش کن: بگذار خاکستر به آرامی در جایی که می خواهد پرواز کند بدون پلاک
[ترجمه ترگمان]سریع و پاکیزه به من نگاه کن؛ بگذار خاکستر به آرامی پرواز کند، جایی که اراده داشته باشند؛ هیچ نشانی دیده نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Do you quench the Holy Spirit?
[ترجمه گوگل]آیا روح القدس را خاموش می کنید؟
[ترجمه ترگمان]روح مقدس را خاموش می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Both nobles and plebeians quench the thirst of their lust here.
[ترجمه گوگل]هم اشراف و هم پلبی ها عطش شهوت خود را در اینجا سیراب می کنند
[ترجمه ترگمان]هم نجیب زادگان و هم plebeians عطش their خود را خاموش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

اطفا (فعل)
quench

تخصصی

[خودرو] سرد کردن ناگهانی مواد داغ تخلیه شده از یک راکتور
[عمران و معماری] سردکردن - سرمادادن
[برق و الکترونیک] خاموش کردن، فرو نشستن
[مهندسی گاز] سرمادادن
[نساجی] سریع سرد کردن - سریع سرد شدن
[پلیمر] سرد کردن ناگهانی

انگلیسی به انگلیسی

• satisfy a need (esp. thirst); extinguish, put out; cool by immersing in a cold liquid; repress a desire (or urge, etc.); put an end to, destroy; relieve
you quench your thirst when you are thirsty by having a drink.

پیشنهاد کاربران

quench 2 ( v ) =to stop a fire from burning, e. g. Firefighters tried to quench the flames raging through the building.
quench
quench 1 ( v ) ( kwɛntʃ ) =to drink so that you no longer feel thirsty, e. g. When it's hot, it's best to quench your thirst with water.
quench
خاموش کردن ( آتش )
رفع عطش کردن [در هر زمینه ای]
رفع تشنگی
زدودن ، حذف نمودن ( در علوم تجربی )
فرونشاندن عطش
از دست رفتن ناگهانی خاصیت ابررسانایی در اثر افزایش دما

به عمل سریع سرد کردن در آهنگری میگویند که در زبان انگلیسی به عنوان اسم بکار میرود
بر طرف کردن تشنگی ، خاموش کردن اتش ، راضی کردن ، خنک کردن ، دلجویی کردن ،
از بین بردن
خفه کردن. خاموش کردن
فرو نشاندن و رفع کردن - خاموش کردن و اطفاء
دفع و سرکوب کردن
سردکردن فوری، برودت آنی
برطرف کردن
Quench one's thirst
pacify
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس