reorganization

/ˌriɔːrɡənəˈzeɪʃn̩//ri:ˌɔːɡənaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: سازماندهی مجدد، تشکیلات مجدد، صورت جدید
معانی دیگر: تجدید سازمان، نوسازمانی، بازسازمندسازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of organizing again.

(2) تعریف: the state of being organized again.

جمله های نمونه

1. In the reorganization, Southern Television lost their franchise.
[ترجمه گوگل]در سازماندهی مجدد، تلویزیون جنوبی حق امتیاز خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان]در سازماندهی مجدد، تلویزیون جنوبی امتیازات خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The reorganization will transform the British entertainment industry.
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد صنعت سرگرمی بریتانیا را متحول خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]سازماندهی مجدد این سازمان صنعت سرگرمی بریتانیا را متحول خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He argued the case for reorganization with missionary zeal.
[ترجمه گوگل]او با شور و شوق تبلیغی، بحث سازماندهی مجدد را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد تجدید سازمان با شور و شوق مبلغان مذهبی بحث کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The reorganization has led to a dramatic escalation in costs.
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد منجر به افزایش چشمگیر هزینه ها شده است
[ترجمه ترگمان]سازماندهی مجدد منجر به افزایش چشمگیر قیمت ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The payback for reorganization should be increased productivity.
[ترجمه گوگل]بازپرداخت سازماندهی مجدد باید افزایش بهره وری باشد
[ترجمه ترگمان]بازگشت سرمایه برای سازماندهی مجدد باید بهره وری را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company has undergone a major reorganization.
[ترجمه گوگل]این شرکت دستخوش یک سازماندهی مجدد شده است
[ترجمه ترگمان]شرکت تحت یک سازماندهی مجدد بزرگ قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The reorganization has created a lot of bad feeling.
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد احساس بد زیادی ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]تجدید سازمان احساس بدی به وجود آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The committee drew out a plan for the reorganization, without showing any details.
[ترجمه گوگل]کمیته طرحی را برای سازماندهی مجدد ترسیم کرد، بدون اینکه جزئیاتی را نشان دهد
[ترجمه ترگمان]کمیته طرحی را برای سازماندهی مجدد، بدون نشان دادن جزئیات، بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The first casualty of the reorganization will be the bus service, which will be stopped altogether.
[ترجمه گوگل]اولین قربانی این سازماندهی مجدد اتوبوس خواهد بود که به طور کلی متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]اولین قربانی سازماندهی مجدد سرویس اتوبوس خواهد بود که کلا متوقف خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All our efforts are pushing towards a reorganization of the prison system.
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ما در جهت سازماندهی مجدد سیستم زندان است
[ترجمه ترگمان]همه تلاش های ما به سوی سازماندهی مجدد نظام زندان ها کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was a leading/key player in the reorganization of the health service.
[ترجمه گوگل]او یک بازیگر پیشرو/کلیدی در سازماندهی مجدد خدمات بهداشتی بود
[ترجمه ترگمان]او یک بازیگر مهم و کلیدی در سازماندهی مجدد خدمات بهداشتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What's required is a complete reorganization of the system.
[ترجمه گوگل]آنچه مورد نیاز است، سازماندهی مجدد کامل سیستم است
[ترجمه ترگمان]چیزی که مورد نیاز است سازماندهی مجدد کامل سیستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The general manager has planned a reorganization of the sales department.
[ترجمه گوگل]مدیر کل سازماندهی مجدد بخش فروش را برنامه ریزی کرده است
[ترجمه ترگمان]مدیر کل سازمان دهی مجدد اداره فروش را برنامه ریزی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Reorganization is necessary on the distributive side of this industry.
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد در بخش توزیعی این صنعت ضروری است
[ترجمه ترگمان]Reorganization در بخش توزیعی این صنعت ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He received an official communication about the reorganization of the Ministry.
[ترجمه گوگل]او یک اطلاعیه رسمی در مورد سازماندهی مجدد وزارت دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد ساماندهی مجدد وزارتخانه یک اطلاعیه رسمی دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سازماندهی مجدد (اسم)
reorganization

تشکیلات مجدد (اسم)
reorganization

صورت جدید (اسم)
reorganization

تخصصی

[حسابداری] تجدید سازمان
[ریاضیات] سازماندهی مجدد، تجدید سازمان، تجدید نظر

انگلیسی به انگلیسی

• rearrangement, act of organizing again; state of being rearranged; restructuring of a company's finances after bankruptcy

پیشنهاد کاربران

باز سازماندهی ( اسم ) : 1. تغییر در نحوه سازماندهی یا انجام کاری 2. فرآیند تغییر روش سازماندهی یا انجام کاری 3. موقعیتی که ساختار کاملاً جدیدی به یک کسب و کار یا سازمان داده می شود.
a reorganization plan
طرح تجدید سازمان ( ورشکسته )
بازآرایی
بازسازماندهی

بپرس