rectitude

/ˈrektəˌtuːd//ˈrektɪtjuːd/

معنی: صحت، درستی، راستی، درستکاری، راستگری، صحت عمل
معانی دیگر: نیک داوری، راست اندیشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: moral or ethical propriety; uprightness.
مترادف: good, integrity, principle, virtue
مشابه: decency, goodness, honesty, honor, impeccability, morality, probity, uprightness, virtuousness

- He was a man of honor and conducted himself with rectitude at all times.
[ترجمه گوگل] او مردی شرافتمند بود و در همه حال با درستی رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان] او مردی شرافتمند و با درستکاری بود و همیشه با درستکاری رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: accuracy or rightness of judgment; correctness.
مترادف: exactitude, rightness
مشابه: accuracy, justness

- They were not convinced of the rectitude of the board's decision.
[ترجمه گوگل] آنها از صحت تصمیم هیئت مدیره متقاعد نشدند
[ترجمه ترگمان] آن ها به درستی تصمیم هیات مدیره قانع نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: straightness.
مترادف: straightness

جمله های نمونه

1. Alexander is a man of unquestioned moral rectitude.
[ترجمه گوگل]اسکندر مردی است که اخلاقی بی چون و چرا دارد
[ترجمه ترگمان]آلکساندر مردی است با استحکام اخلاقی بی چون و چرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is a model of rectitude.
[ترجمه گوگل]او الگوی درستکاری است
[ترجمه ترگمان]او نمونه ای از درستکاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An austere man of unquestioned moral rectitude, Nava inspired deep devotion in those who worked for him.
[ترجمه گوگل]ناوا که مردی سختگیر و دارای درستی اخلاقی بی چون و چرا بود، ارادت عمیقی را در کسانی که برای او کار می کردند الهام بخشید
[ترجمه ترگمان]او مردی سختگیر و درستکار بود و در کسانی که برای او کار می کردند وفاداری عمیقی برمی انگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Local worthies rarely challenged the rectitude of the chief constable.
[ترجمه گوگل]افراد شايسته محلي به ندرت با درستكاري فرمانده پاسبان مخالفت مي كردند
[ترجمه ترگمان]worthies محلی به ندرت رئیس پاسبان را به چالش می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But such rectitude could only come when the inner disposition was right.
[ترجمه گوگل]اما چنین درستکاری تنها زمانی می‌توانست به دست بیاید که تمایل درونی درست باشد
[ترجمه ترگمان]اما تنها کاری که باید انجام داد این بود که وقتی خلق و خوی درونی او درست بود، می توانست به اینجا بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such rectitude, however, was very much the exception rather than the rule among the great powers.
[ترجمه گوگل]با این حال، چنین صراحتی در بین قدرت های بزرگ بسیار استثنا بود تا قاعده
[ترجمه ترگمان]با این حال، این درستکاری، به جای قانون در میان قدرت های بزرگ، بسیار استثنایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most of them led lives of exemplary moral rectitude.
[ترجمه گوگل]بیشتر آنها زندگی‌هایی با درستی اخلاقی مثال زدنی داشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها منجر به rectitude اخلاقی نمونه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The only shield to his memory is the rectitude and sincerity of his actions.
[ترجمه گوگل]تنها سپر یاد او درستکاری و صداقت اعمال اوست
[ترجمه ترگمان]تنها سپر پوششی که به یاد دارد صداقت و صداقت اعمال او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the matter of fact, rectitude is quite oversimplifie!
[ترجمه گوگل]در حقیقت، راستگویی بسیار ساده شده است!
[ترجمه ترگمان]در واقع، درستکاری کاملا oversimplifie است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Honesty and rectitude are two of the aspects for the judgement of the social moral standards.
[ترجمه گوگل]صداقت و درستی دو جنبه قضاوت در مورد معیارهای اخلاقی اجتماعی است
[ترجمه ترگمان]صداقت و درستکاری دو مورد از جنبه های قضاوت در مورد استانداردهای اخلاقی اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We bestowed aforetime on Abraham his rectitude of conduct, and well were We acquainted with him.
[ترجمه گوگل]ما پیش از این به ابراهیم اخلاق او را دادیم و با او آشنا بودیم
[ترجمه ترگمان]ما نسبت به ابراهیم و درستکاری او عمل کردیم و ما هم با او آشنا شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The resulting higher funding cost would encourage fiscal rectitude for the long haul.
[ترجمه گوگل]هزینه بیشتر تامین مالی منجر به درستی مالی برای مدت طولانی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]هزینه سرمایه گذاری بالاتر منجر به ایجاد ثبات مالی برای مسافت های طولانی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wherever possible, cloak yourself in rectitude.
[ترجمه گوگل]تا جایی که ممکن است، ردای درستی را بپوشانید
[ترجمه ترگمان]هر جا که ممکن باشد، خود را به طور شرافتمندانه فدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Never turn aside from the path of rectitude.
[ترجمه گوگل]هرگز از راه راستی منحرف نشوید
[ترجمه ترگمان]هرگز از راه راست منحرف نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

درستی (اسم)
integrity, accuracy, precision, exactitude, correctness, validity, truth, validation, justice, correctitude, honesty, trueness, rectitude, legitimacy

راستی (اسم)
integrity, veracity, truth, verity, fidelity, verticality, sooth, troth, probity, rectitude

درستکاری (اسم)
honesty, rectitude

راستگری (اسم)
rectification, rectitude

صحت عمل (اسم)
rectitude

انگلیسی به انگلیسی

• integrity, morality, ethicalness; self-righteousness
rectitude is a quality or attitude that makes people behave honestly and virtuously according to accepted standards; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔴 معنی
◀️ مثال
🔴 Rectitude is a formal noun that means “moral integrity or righteousness” or “the quality or state of being correct in judgment or procedure. ”
◀️ The keynote speaker encouraged the graduates to go on to live lives of unimpeachable rectitude and integrity.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ As treasurer of the club, she advocated a kind of fiscal rectitude that is widely credited with saving the organization from financial ruin.

خلوص
صحت عمل

بپرس