اسم ( noun )
• : تعریف: control over one's emotions, behavior, or desires; self-control.
• متضاد: abandon, self-indulgence
• مشابه: continence, moderation, temperance
• متضاد: abandon, self-indulgence
• مشابه: continence, moderation, temperance
self restraint
بررسی کلمه
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
خوشتن داری. خودداری. صیانت نفس
مثال:
By practicing piety, exercising self - restraint, and being vigilant while pursuing politics, it is possible to avoid the pitfalls.
با تقوی پیشه کردن، اِعمال خویشتن داری و هوشیار بودن در زمان دنبال کردن امور سیاسی، امکان اجتناب کردن از خطرات وجود دارد.
مثال:
با تقوی پیشه کردن، اِعمال خویشتن داری و هوشیار بودن در زمان دنبال کردن امور سیاسی، امکان اجتناب کردن از خطرات وجود دارد.
پارسایی ثروت است.
تحدید نفس
بازداری
پرهیزکار
صیانت
صیانت نفس
صیانت نفس
خویشتن داری
خودداری