snowed

جمله های نمونه

1. snowed under
پوشیده از برف،برف گرفته

2. it snowed for most of the winter
بیشتر زمستان برف می آمد.

3. it snowed for three days
سه روز برف آمد.

4. we were snowed in for two days
برف دو روز ما را (در خانه) محبوس کرده بود.

5. i was really snowed by his magnificent house and rich jewerly
خانه ی مجلل و جواهرات گران قیمت او مرا واقعا تحت تاثیر قرار داد.

6. john is completely snowed under with work
جان از شدت کار فرصت سرخاراندن هم ندارد.

7. the village was snowed up all winter
در تمام مدت زمستان برف ارتباط دهکده با خارج را قطع کرده بود.

8. to my great disappointment it snowed all day
خیلی سرخورده شدم چون تمام روز برف آمد.

پیشنهاد کاربران

snowed – tricked; fooled
* Dan was snowed by the used car salesman, who told him that the car was in
great condition.
برف بارید گذشته snow

بپرس