someplace

/ˈsəmˌples//ˈsʌmpleɪs/

معنی: یک جایی
معانی دیگر: (عامیانه)، جایی، مکانی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in, to, or at some unspecified location; somewhere.
متضاد: nowhere

جمله های نمونه

1. pack someone off to someplace
کسی را با شتاب به جایی فرستادن

2. We'll have to find someplace else to do business.
[ترجمه گوگل]ما باید جای دیگری برای تجارت پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]باید یک جای دیگه برای کار پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Can't you do that someplace else?
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید این کار را در جای دیگری انجام دهید؟
[ترجمه ترگمان]نمی توانی این کار را یک جای دیگر بکنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Maybe if we could go someplace together, just you and I.
[ترجمه گوگل]شاید اگر می توانستیم با هم به جایی برویم، فقط من و تو
[ترجمه ترگمان]شاید اگه بتونیم با هم بریم یه جایی، فقط من و تو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I must have left my jacket someplace.
[ترجمه گوگل]حتماً ژاکتم را جایی جا گذاشته ام
[ترجمه ترگمان] باید ژاکتم رو جایی جا گذاشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We need to find someplace to live.
[ترجمه گوگل]ما باید جایی برای زندگی پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]باید یه جایی برای زندگی پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You must have left the keys someplace else.
[ترجمه گوگل]حتما کلیدها را جای دیگری گذاشته اید
[ترجمه ترگمان]باید کلید رو یه جای دیگه جا گذاشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reading gives us someplace to go when we have to stay where we are. Mason Cooley
[ترجمه گوگل]وقتی مجبوریم در جایی که هستیم بمانیم، خواندن به ما جایی می دهد که برویم میسون کولی
[ترجمه ترگمان]خواندن به ما جایی برای رفتن می دهد زمانی که باید در جایی که هستیم بمانیم می سون کولی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She lives someplace up near Portland, and I haven't seen her for years.
[ترجمه گوگل]او جایی در نزدیکی پورتلند زندگی می کند و من سال هاست که او را ندیده ام
[ترجمه ترگمان]اون یه جایی نزدیک \"پورتلند\" زندگی میکنه و من سالهاست که ندیدمش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My life started going someplace, someplace weird and good.
[ترجمه گوگل]زندگی من شروع کرد به جایی، جایی عجیب و خوب
[ترجمه ترگمان]زندگی من شروع شد به یه جایی، یه جای عجیب غریب و خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You better dump this car someplace.
[ترجمه گوگل]بهتره این ماشین رو یه جایی ول کن
[ترجمه ترگمان]بهتره یه جایی این ماشینو ول کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Someplace called Zelaya, in the south.
[ترجمه گوگل]جایی به نام زلایا، در جنوب
[ترجمه ترگمان]یک جایی به نام Zelaya در جنوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Go someplace else and be crazy.
[ترجمه گوگل]برو یه جای دیگه و دیوونه باش
[ترجمه ترگمان]برو یه جای دیگه و دیوونه بازی در بیار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's a professor of art someplace.
[ترجمه گوگل]او در جایی استاد هنر است
[ترجمه ترگمان]او استاد هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But you're going someplace just as good.
[ترجمه گوگل]اما شما به همان خوبی به جایی می روید
[ترجمه ترگمان]اما تو به جای خوبی میری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یک جایی (ضمير)
someplace

انگلیسی به انگلیسی

• some location; somewhere
someplace means the same as somewhere; used in informal american english.
at a certain location; anywhere, somewhere

پیشنهاد کاربران

?Is there someplace I can get a pair of shoe
جایی پیدا میشه یه جفت کفش بگیرم؟
یک جایی
یه مکانی

بپرس