spanking

/ˈspæŋkɪŋ//ˈspæŋkɪŋ/

(عامیانه) کاملا، صد در صد، سریع، سریع السیر، تند، تندرو، تیزپا، (نسیم) تند، (عامیانه) عالی، خارق العاده، ابر روال، بزرگ، صد در صد spanking new نو نو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an instance of punishing a child by slapping or paddling the buttocks.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: brisk, quick, vigorous, or rapid.

- a spanking wind
[ترجمه گوگل] باد شدید
[ترجمه ترگمان] یک باد در کونش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) exceptionally good; remarkable.

- a spanking car
[ترجمه گوگل] یک ماشین در حال ضرب و شتم
[ترجمه ترگمان] یک ماشین کتک زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: spankingly (adv.)
• : تعریف: (informal) extremely, exceptionally, or remarkably; very.

- a spanking clean kitchen
[ترجمه گوگل] یک آشپزخانه تمیز
[ترجمه ترگمان] در کونی زدن به آشپزخانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. spanking new
نو نو،کاملا نو

2. the sailboat came down spanking before the breeze
قایق بادی که به سرعت در نسیم حرکت می کرد سر رسید.

3. They raced by at a spanking pace.
[ترجمه گوگل]آن‌ها با سرعتی سرسام‌آور می‌دویدند
[ترجمه ترگمان]با سرعت به سرعت در کونی زدن به سرعت حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Andrea gave her son a sound spanking.
[ترجمه گوگل]آندریا صدای کتک زدن به پسرش را داد
[ترجمه ترگمان]آندریا به پسرش درکونی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He needs a good spanking.
[ترجمه گوگل]او به یک ضربه زدن خوب نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] اون به یه درکونی خوب نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They started walking at a spanking rate.
[ترجمه گوگل]آنها شروع به راه رفتن با سرعت ضرب و شتم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به قدم زدن با نرخ کتک زدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He squared away to a spanking wind.
[ترجمه گوگل]او به سمت یک باد تند تند حرکت کرد
[ترجمه ترگمان] اون با یه باد در کونش راست میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The horse set off at a spanking pace.
[ترجمه گوگل]اسب با سرعتی تند به راه افتاد
[ترجمه ترگمان]اسب در کونی زدن به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't agree with spanking.
[ترجمه گوگل]من با کتک زدن موافق نیستم
[ترجمه ترگمان]من با درکونی موافق نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Like a leather-clad spanking madam in fluffy carpet slippers, it's less threatening that way.
[ترجمه گوگل]مثل یک خانم چرمی که با دمپایی فرش کرکی کتک می زند، اینطوری کمتر تهدید کننده است
[ترجمه ترگمان]خانم ویزلی در حالی که نفس نفس می زد گفت: ((مثل یک شلاق چرمی، خانم در حالی که کفش راحتی می پوشد، کم تر از این تهدید کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can't recall really spanking them.
[ترجمه گوگل]واقعاً یادم نمی آید که آنها را کتک بزنم
[ترجمه ترگمان]به یاد می اورم که واقعا در حال زدن آن ها هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Spanking Lanie caused her to scream and seem almost hysterical.
[ترجمه گوگل]کتک زدن لنی باعث شد او جیغ بزند و تقریبا هیستریک به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]در کونی در کونی باعث شد جیغ بکشد و تقریبا عصبی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But you wouldn't call that a spanking.
[ترجمه گوگل]اما شما آن را کتک زدن نمی نامید
[ترجمه ترگمان]اما تو به این میگی در کونی زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The marina is brand spanking new.
[ترجمه گوگل]مارینا کاملاً جدید است
[ترجمه ترگمان]تفرجگاه ساحلی بسیار جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That he was wearing a spanking new snap-brimmed fedora.
[ترجمه گوگل]اینکه او یک فدورا نو و لبه دار به تن داشت
[ترجمه ترگمان]که اون یه کلاه لبه دار خیلی خفن با کلاه لبه دار پوشیده بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• slap on the buttocks given in punishment
quick, lively, brisk; excellent, fine, extraordinary (slang)
extremely, especially (slang)
a spanking is a series of slaps that someone gives to a child with their hand, usually on its bottom, as a way of punishing it.
you use spanking to describe something that is clean, bright, and in excellent condition; an informal use.
you also use spanking to describe something that is moving quickly; an informal use.
see also spank.

پیشنهاد کاربران

1 -
adjective [ before noun]/ UK /informal/ approving
very quick
صفت پیش از اسم، انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی
خیلی سریع
They raced by at a spanking pace
2 -
adverb / old - fashioned/ informal /approving
...
[مشاهده متن کامل]

( used with some adjectives ) very, completely
قید، غیر رسمی، قدیمی
( با برخی از صفت ها استفاده می شود ) بسیار، کاملا
a spanking new suit
spanking white sheets
3 -
( also spank )
the act of hitting someone with the hand, usually several times on the bottom as a punishment or for sexual pleasure
اسم
عمل ضربه زدن با دست، معمولاً چندین بار به باسن به عنوان تنبیه یا برای لذت جنسی
He needs a good spanking

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/spanking
در کونی ؛ سریع ؛ کاملا
# He needs a good spanking
# a spanking was his punishment
# Panther is a spanking beast
# The horse set off at a spanking pace
# a spanking clean shirt
کتک زدن
درکونی
درشت ، تنبیه بدنی و در BDSM , ضربه زدن مسترس به برده
ضربه به باسن زدن.
تنبیه بدنی

بپرس