starting

جمله های نمونه

1. eyes starting in fear
چشمانی که از ترس ورقلیده می شد

2. the runners toed the starting line
دوندگان نوک انگشتان پا را کنار خط آغاز مسابقه قرار دادند.

3. i rested the horse before starting to climb the hill
قبل از شروع به بالا رفتن از تپه به اسب استراحت دادم.

4. he tried to shift the onus for starting the war on to the other country
او کوشش می کرد که تقصیر شروع جنگ را به گردن آن کشور دیگر بیاندازد.

5. Her body was already starting to decay.
[ترجمه گوگل]بدن او از قبل شروع به پوسیدگی کرده بود
[ترجمه ترگمان]بدنش در حال متلاشی شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's starting to wonder whether he did the right thing in accepting this job.
[ترجمه گوگل]او شروع به تعجب کرده است که آیا در پذیرش این شغل کار درستی انجام داده است
[ترجمه ترگمان]داره از خودش می پرسید که آیا کار درستی انجام داده که این شغل رو قبول کرده یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I got home just in time - it's starting to rain.
[ترجمه گوگل]به موقع به خانه رسیدم - باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه ترگمان]درست به موقع رسیدم خونه - داره بارون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her visits were starting to get a bit tedious.
[ترجمه گوگل]بازدیدهای او کمی خسته کننده شده بود
[ترجمه ترگمان]دیدارهای او کم کم داشت خسته کننده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The traffic is starting to back up on the M2
[ترجمه گوگل]ترافیک در M2 شروع به پشتیبان گیری می کند
[ترجمه ترگمان]رفت و آمد در ایالت شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think they're starting to get suspicious.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم آنها شروع به مشکوک شدن کرده اند
[ترجمه ترگمان]فکر کنم دارن مشکوک میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The excitement of starting a new job is always mingled with a certain apprehension.
[ترجمه گوگل]هیجان شروع یک کار جدید همیشه با یک دلهره خاص آمیخته می شود
[ترجمه ترگمان]هیجان شروع یک کار جدید همیشه با نگرانی خاصی مخلوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You're starting to get on my nerves.
[ترجمه گوگل]داری اعصابمو خورد میکنی
[ترجمه ترگمان]کم کم داری اعصابم را به هم می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The baby's head was starting to emerge from the womb.
[ترجمه گوگل]سر بچه داشت از رحم بیرون می آمد
[ترجمه ترگمان]سر کودک از رحم امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I began to muse about/on the possibility of starting my own business.
[ترجمه گوگل]شروع کردم به فکر کردن در مورد/در مورد امکان شروع کسب و کار خودم
[ترجمه ترگمان]شروع به تفکر درباره احتمال شروع کسب وکار خودم کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] راه اندازی
[ریاضیات] آغازین، اولیه، آغازی، آغاز

انگلیسی به انگلیسی

• protruding; of or pertaining to the beginning of an event
beginning; establishing

پیشنهاد کاربران

آغاز
starting in the eighteenth century
آغازِ قرن نوزدهم
نشئت میگیرد
گمان کنم اولین جمله نمونه غلط تایپی دارد و صحیحش این است: Eyes startling in fear.
برپایی، شروع، آغاز
سردمداری، بیرق داری، طلایه داری
آغازین، اولیه

بپرس