straighten up

جمله های نمونه

1. Mark and I managed to straighten up the house before our parents got home.
[ترجمه گوگل]من و مارک موفق شدیم قبل از اینکه والدینمان به خانه برسند، خانه را مرتب کنیم
[ترجمه ترگمان]مارک و من ترتیبی دادیم که قبل از اینکه پدر و مادرمون به خونه برسن خونه رو مرتب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Straighten up your room.
[ترجمه گوگل]اتاقت را صاف کن
[ترجمه ترگمان] اتاقت رو راست نگه دار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You should straighten up your ideas first.
[ترجمه گوگل]ابتدا باید ایده های خود را صاف کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید اول ایده های خودت رو درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You'd better straighten up or else!
[ترجمه گوگل]بهتر است خودت را صاف کنی وگرنه!
[ترجمه ترگمان]بهتر است خودت را راست و ریست کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We'd better straighten up the house before they get back.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از بازگشت آنها خانه را مرتب کنیم
[ترجمه ترگمان]بهتره قبل از اینکه برگردن خونه رو درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You'd better straighten up, young lady!
[ترجمه گوگل]خانم جوان بهتر است خودت را صاف کن!
[ترجمه ترگمان]بهتر است بلند شوید، خانم جوان!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He tried to straighten up and nearly stumbled.
[ترجمه گوگل]سعی کرد خود را صاف کند و نزدیک بود که زمین بخورد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد به خودش مسلط شود و چیزی نمانده بود که سکندری بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Relax forwards, then straighten up and repeat to the other side.
[ترجمه گوگل]به سمت جلو ریلکس کنید، سپس صاف شده و به سمت دیگر حرکت کنید
[ترجمه ترگمان]اروم باش، بعد صاف شو و به اون طرف تکرار کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You'd better straighten up or you'll never make it out of high school.
[ترجمه گوگل]بهتر است خودت را صاف کنی وگرنه هرگز از دبیرستان بیرون نخواهی رفت
[ترجمه ترگمان]بهتر است آن را مرتب کنی وگرنه هرگز از دبیرستان بیرون نخواهی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I tried to straighten up, but another wave of nausea swept over me and I vomited again.
[ترجمه بنده خدا] سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم اما موج دیگری بر من چیره شد و دوباره بالا آوردم
|
[ترجمه گوگل]سعی کردم خود را صاف کنم، اما موج دیگری از حالت تهوع سرم را فرا گرفت و دوباره استفراغ کردم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم خودم را بلند کنم، اما موجی از حالت تهوع بر من چیره شد و دوباره بالا آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Every day people straighten up the hair, why not the heart? Che Guevara
[ترجمه گوگل]هر روز مردم موها را صاف می کنند، چرا قلب را صاف نمی کنند؟ چه گوارا
[ترجمه ترگمان]هر روز مردم موها رو مرتب میکنن، چرا قلب رو نه؟ چه گوارا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. From ingrained habit he paused to straighten up the bed.
[ترجمه گوگل]از روی عادت ریشه‌دار، مکثی کرد تا تخت را صاف کند
[ترجمه ترگمان]از عادت ingrained ایستاد تا تخت را مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Make beds and straighten up rooms.
[ترجمه گوگل]تخت ها را بچینید و اتاق ها را صاف کنید
[ترجمه ترگمان]رختخواب ها را مرتب کن و اتاق ها را مرتب کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bent strip can straighten up by itself.
[ترجمه گوگل]نوار خم شده می تواند به خودی خود صاف شود
[ترجمه ترگمان] لخت شدن میتونه خودش رو راست و ریست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• stand up straight, correct one's posture

پیشنهاد کاربران

مرتب کردن خونه یا کمد
The living room is a mess. I need to straighten up before guests arrive.
درست رفتار کردن - رفتار مودبانه داشتن
To improve in behaviour
مرتب کردن
بلند شدن راست شدن مثلاً وقتی معلم یا رییس وارد میشود
مرتب و شسته و رفته کردن ( make neat )

بپرس