synchronized

/ˈsɪŋkrəˌnaɪzd//ˈsɪŋkrənaɪzd/

معنی: همگام شده، موازی همزمان
معانی دیگر: همگام شده

جمله های نمونه

1. The timing of the gun was precisely synchronized with the turning of the plane's propeller.
[ترجمه گوگل]زمان بندی اسلحه دقیقاً با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود
[ترجمه ترگمان]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The show was designed so that the lights synchronized with the music.
[ترجمه گوگل]نمایش به گونه ای طراحی شد که نورها با موسیقی همگام شوند
[ترجمه ترگمان]نمایش طوری طراحی شده بود که چراغ ها با موسیقی هماهنگ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He synchronized the time bomb with his watch.
[ترجمه گوگل]او بمب ساعتی را با ساعت خود هماهنگ کرد
[ترجمه ترگمان]اولین بمب رو با ساعت خودش هماهنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Robison and Harrison then synchronized their watches to fix the longitude of Port Royal by the time difference between them.
[ترجمه گوگل]سپس رابیسون و هریسون ساعت‌های خود را با هم هماهنگ کردند تا طول جغرافیایی پورت رویال را بر اساس اختلاف زمانی بین خود ثابت کنند
[ترجمه ترگمان]سپس Robison و هریسون ساعت های خود را هماهنگ کردند تا طول جغرافیایی پورت سلطنتی را با اختلاف زمانی بین آن ها اصلاح کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The effect of this shift was a highly synchronized but relatively mild recession.
[ترجمه گوگل]اثر این تغییر یک رکود بسیار هماهنگ اما نسبتاً خفیف بود
[ترجمه ترگمان]تاثیر این تغییر یک رکود نسبتا آرام ولی نسبتا ملایم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our hearts have become synchronized with the corporate heart that beats in dollars, and with the corporate spirit that worships dollars.
[ترجمه گوگل]قلب های ما با قلب شرکتی که به دلار می تپد و با روحیه شرکتی که دلار را می پرستد هماهنگ شده است
[ترجمه ترگمان]قلب ما با قلب شرکتی که به دلار می تپد، و با روح شرکت که worships دلار است، هماهنگ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The female hormonal cycle is finely synchronized with the circulatory system and lymphatic drainage in particular.
[ترجمه گوگل]چرخه هورمونی زنانه به طور خاص با سیستم گردش خون و تخلیه لنفاوی هماهنگ است
[ترجمه ترگمان]چرخه هورمونی خانم به طور دقیق با سیستم گردش خون و drainage لنفاوی هماهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Writing should be kept synchronized with the thoughts it reflects.
[ترجمه گوگل]نوشتن باید با افکاری که منعکس می‌کند هماهنگ باشد
[ترجمه ترگمان]نوشتن باید با افکاری که انعکاس آن را منعکس می کند همگام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They synchronized their steps.
[ترجمه گوگل]گام های خود را هماهنگ کردند
[ترجمه ترگمان]با قدم های خود حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Swimming, Water polo, Diving, and Synchronized swimming.
[ترجمه گوگل]شنا، واترپلو، شیرجه، و شنای همزمان
[ترجمه ترگمان]شنا کردن، واتر پولو، غواصی، و شنای موزون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It compares the cost of a synchronized method call to an equivalent unsynchronized one in several different cases and on several different platforms and JVMs.
[ترجمه گوگل]این هزینه یک فراخوانی روش همگام‌سازی شده را با یک فراخوانی غیرهمگام معادل در چندین حالت مختلف و در چندین پلت‌فرم و JVM مختلف مقایسه می‌کند
[ترجمه ترگمان]این روش هزینه یک روش همزمان را با یک روش هم ارز در چندین مورد مختلف و در چندین سیستم عامل و JVMs مقایسه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One well-known source has cited that a synchronized method call is as much as 50 times slower than an unsynchronized method call.
[ترجمه گوگل]یکی از منابع معروف ذکر کرده است که فراخوانی متد همگام‌سازی شده 50 برابر کندتر از فراخوانی متد غیرهمگام است
[ترجمه ترگمان]یک منبع شناخته شده به این موضوع اشاره کرده است که یک فراخوانی با روش سینک به اندازه ۵۰ برابر کندتر از فراخوانی روش unsynchronized است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Based on the nonlinear of synchronized oscillators, the expression of locking range for fundamental wave injection locked2 nd harmonic Gunn Oscillators is derived.
[ترجمه گوگل]بر اساس غیرخطی نوسانگرهای همگام، بیان محدوده قفل برای نوسانگرهای گانن هارمونیک دوم قفل شده تزریق موج بنیادی مشتق شده است
[ترجمه ترگمان]با توجه به غیرخطی بودن نوسانگرهای هماهنگ، بیان دامنه قفل برای تزریق موج بنیادی به nd Gunn هارمونیک مشتق شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All of the branches of the firm should be synchronized and cooperated.
[ترجمه گوگل]کلیه شعب شرکت باید هماهنگ و همکاری داشته باشند
[ترجمه ترگمان]همه شاخه های شرکت باید سینک شوند و هم کاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The subway will get you around town, but it helps if you dig synchronized sweating.
[ترجمه گوگل]مترو شما را به اطراف شهر می‌رساند، اما اگر عرق‌کردن همزمان را حفاری کنید، به شما کمک می‌کند
[ترجمه ترگمان]مترو تو رو به شهر می رسونه اما کمک می کنه اگه با صدای بلند شروع کنی به عرق کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همگام شده (صفت)
synchronized

موازی همزمان (صفت)
synchronized

تخصصی

[عمران و معماری] همزمان

انگلیسی به انگلیسی

• set to the same time (of clocks); made to occur or operate simultaneously; operating simultaneously (also synchronised)

پیشنهاد کاربران

synchronized ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: هم زمان‏شده
تعریف: ویژگی یا کیفیت پدیده هایی که میان آنها زمان‏بندی مشترک ایجاد شده باشد
بد نیست کلمات هم خانواده اش رو با هم بررسی کنیم :
🟪 Synchronize [فعل] همگام سازی کردن، همزمان کردن، مطابقت دادن، انطباق دادن ( از لحاظ زمانی و سرعت )
🟪 Synchronizer [اسم] همگام گر، همگام کننده، همزمان ساز، هم زمان کننده
...
[مشاهده متن کامل]

🟪 Synchronicity [اسم] هم زمانی، همگامی، هم رخدادی، مقارنه، هم هنگامی
🟪 Synchronism [اسم] همگامی، انطباق، همزمانی
🟪 Synchronization [اسم] همگام سازی، همزمان سازی
🟪 Synchrony [اسم] هم زمانی، هماهنگی زمانی، همگامی، انطباق، تقارن
🟪 Synchronized [صفت] همگام شده، همگام سازی شده، همزمان، همگام
🟪 Synchronic [صفت] هم زمان، ( ( همگاه ) ) , هموقت، همگام
🟪 Synchronous/Synchronal [صفت] همزمان، هماهنگ،
🟪 Synchronously [قید] بطور همزمان، بطور همگام و هماهنگ

هماهنگ شده
همگام سازی شده
همزمان
هنزمانی دو موضوع یا دو اتفاق

بپرس