sadness

/ˈsæd.nəs//ˈsæd.nəs/

معنی: خفگی، نژندی، سوگ، غمگینی
معانی دیگر: دلتنگی، حزن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state, condition, or quality of being sad, unhappy, or regretful.
مترادف: sorrow, unhappiness
متضاد: cheer, euphoria, gladness, happiness, mirth
مشابه: blues, calamity, dejection, depression, despondency, gloom, grief, heartache, melancholy, woe

جمله های نمونه

1. sadness is the keynote of these stories
حزن زمینه ی اصلی این داستان ها را تشکیل می دهد.

2. intense sadness fell upon me again
حزن شدید دوباره بر من مستولی شد.

3. a suggestion of sadness in her voice
اثری از حزن در صدایش

4. the memory eked her sadness
آن خاطره غم او را بیشتر کرد.

5. there was a note of sadness in her voice
صدای او دارای لحن محزونی بود.

6. there was a shade of sadness in her voice
صدای او دارای اثرات خفیفی از اندوه بود.

7. there was a touch of sadness in what she said
حرف هایی که می زد بااندکی حزن آمیخته بود.

8. Sadness and gladness succeed each other.
[ترجمه گوگل]غم و شادی جانشین یکدیگر می شوند
[ترجمه ترگمان]غم و اندوه به جای یکدیگر به موفقیت می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What's the reason for his sadness?
[ترجمه گوگل]دلیل ناراحتی او چیست؟
[ترجمه ترگمان]علت ناراحتی او چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can't help sadness, then slowly learned to hide.
[ترجمه گوگل]نمی توان جلوی غم را گرفت، سپس آرام آرام یاد گرفت که پنهان شود
[ترجمه ترگمان]نمی تواند به غم کمک کند، بعد آرام گرفت تا پنهان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sadness is easier because its surrender.
[ترجمه گوگل]غم آسان تر است زیرا تسلیم شدن آن است
[ترجمه ترگمان]اندوه به خاطر تسلیم شدن آن آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All that money brought nothing but sadness and misery and tragedy.
[ترجمه گوگل]آن همه پول جز غم و اندوه و بدبختی و تراژدی به همراه نداشت
[ترجمه ترگمان]همه این پول ها جز اندوه و غم و اندوه چیزی باخود نیاورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How much growth is needed to cover the sadness out of a mirage.
[ترجمه گوگل]چقدر رشد لازم است تا غم سراب را بپوشاند
[ترجمه ترگمان]برای پوشاندن اندوه از یک سراب چقدر رشد لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sadness and gladness succeed one another.
[ترجمه گوگل]غم و شادی جانشین یکدیگر می شوند
[ترجمه ترگمان]غم و شادی جانشین یکدیگر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. No amount of discourse is sadness for the prelude.
[ترجمه گوگل]هیچ مقداری از گفتمان برای پیش درآمد غم نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ مقدار از گفتمان برای مقدمه غم انگیز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Do n't let the sadness of your past and the fear of your future ruin the happiness of your present.
[ترجمه گوگل]اجازه نده غم گذشته و ترس از آینده شادی حال تو را خراب کند
[ترجمه ترگمان]نگذار اندوه گذشته تو و ترس آینده تو، سعادت present را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفگی (اسم)
asphyxia, suffocation, asphyxiation, despondency, sadness

نژندی (اسم)
sorrow, sadness, melancholy

سوگ (اسم)
sorrow, sadness, mourning

غمگینی (اسم)
sorrow, sadness

انگلیسی به انگلیسی

• unhappiness, despondency; regretfulness, state of being filled with grief

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: اندوهگینی

⚫ نگارش به خط لاتین: Anduhginy

⚫ آمیخته از: اندوهگین ( sad ) و �‍‍ی� ( ness )

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sadden
✅️ اسم ( noun ) : sadness / sadism / sadist
✅️ صفت ( adjective ) : sad / sadistic
✅️ قید ( adverb ) : sadly / sadistically
اَلَم
sadness ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: غمگینی
تعریف: یکی از حالات هیجانی که فرد در آن، گاه بدون علت، احساس غم می کند
غصه، ماتم
اندوه , غم , ناراحتی
غم، ناراحتی, grief
غصه داری

بپرس