saltatory

/sæltʌˌtɔːriː//ˈsæltətərɪ/

معنی: رقصی، جست وخیزی، افتان و خیزان
معانی دیگر: وابسته به جهش یا رقص، جهشی، رامشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, characterized by, or adapted for leaping or jumping.

(2) تعریف: moving by sudden leaps or abrupt transitions.

جمله های نمونه

1. The method has solved the difficulty of the saltatory stress and the strain on the rotation symmetry face of cymbal transducer for bringing the design.
[ترجمه گوگل]این روش دشواری تنش شوری و کرنش روی وجه تقارن چرخشی مبدل سنج را برای آوردن طرح حل کرده است
[ترجمه ترگمان]این روش به حل مشکل فشار saltatory و فشار بر روی حالت تقارن دوران of مبدل برای وارد کردن طراحی پرداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Particle degeneracy and its poor ability to tracking saltatory states are two main problems when a particle filter is applied to a fault prediction.
[ترجمه گوگل]انحطاط ذرات و توانایی ضعیف آن برای ردیابی حالات شور دو مشکل اصلی در هنگام اعمال فیلتر ذرات برای پیش‌بینی خطا هستند
[ترجمه ترگمان]degeneracy ذره و توانایی ضعیف آن برای ردیابی حالات saltatory دو مساله اصلی هستند که یک فیلتر ذرات برای پیش بینی خطا بکار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The third variation type is called saltatory variation type, which is formed from the liquid segregation mainly with immiscibility.
[ترجمه گوگل]سومین نوع واریاسیون، نوع واریاسیون شوری نامیده می شود که از جداسازی مایع عمدتاً با اختلاط ناپذیری تشکیل می شود
[ترجمه ترگمان]نوع سوم نوع تغییر saltatory نامیده می شود که از تفکیک مایع عمدتا با immiscibility تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The extended particle filter can resolve the problem of particle degeneracy to a certain extent but can not track the saltatory state.
[ترجمه گوگل]فیلتر ذرات توسعه یافته می تواند مشکل انحطاط ذرات را تا حدی حل کند اما نمی تواند وضعیت شور را ردیابی کند
[ترجمه ترگمان]فیلتر ذره توسعه یافته می تواند مشکل تباهی ذره را تا حد معینی حل کند اما نمی تواند وضعیت saltatory را پی گیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Conclusion The feature of mediastinal lymph node metastases in lung cancer may be saltatory and multiple.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری ویژگی متاستاز غدد لنفاوی مدیاستن در سرطان ریه ممکن است نمکی و متعدد باشد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری ویژگی of غدد لنفاوی در سرطان ریه ممکن است saltatory و چندگانه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While the diffusion effect is the process of pursuing scope economy when sports economy evolves to such an extent as to form periphery, saltatory and grading diffusion.
[ترجمه گوگل]در حالی که اثر انتشار، فرآیند پیگیری اقتصاد دامنه است، زمانی که اقتصاد ورزش به حدی تکامل می‌یابد که انتشار پیرامونی، شور و درجه‌بندی را تشکیل می‌دهد
[ترجمه ترگمان]در حالی که تاثیر انتشار، فرآیند دنبال کردن اقتصاد دامنه زمانی است که اقتصاد ورزشی تا حدی گسترش می یابد تا محیط پیرامونی، saltatory و grading را شکل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. According to the operation principle of taximeter, this paper advances the mathematical model changing the continuous segmenting to saltatory segmenting, and probes into the application of this model.
[ترجمه گوگل]با توجه به اصل عملکرد تاکسیمتر، این مقاله مدل ریاضی را با تغییر بخش‌بندی پیوسته به تقسیم‌بندی نمکی پیش می‌برد و در کاربرد این مدل کاوش می‌کند
[ترجمه ترگمان]با توجه به اصل عملیات of، این مقاله با پیشرفت مدل ریاضی، بخش بندی پیوسته به بخش بندی، بخش بندی، و probes ها را به کاربرد این مدل تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رقصی (صفت)
saltatorial, saltatory

جست وخیزی (صفت)
saltatorial, saltatory

افتان و خیزان (صفت)
saltatorial, saltatory

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by jumping or leaping; moving by sudden jumps or leaps

پیشنهاد کاربران

پرشی
جهشی؛
saltatory conduction = هدایت جهشی پتانسیل عمل در نورون های پوشیده شده با میلین.
جهشی

بپرس