sow

/ˈsaʊ//saʊ/

معنی: شلخته و چاق
معانی دیگر: خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار به ویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کوره ی ذوب تا محل شمش ریزی در آن جاری می شود) آبگیره، گدازه راه، بذر افشاندن، بذر افشانی کردن، تخم پاشیدن، کاشتن، (تبلیغات یاتنفر و غیره) پراکندن، (مجازی) کاشتن، ماده خوک جوان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sows, sowing, sowed, sown
(1) تعریف: to plant or scatter (seeds) in or over the ground.
مشابه: broadcast

(2) تعریف: to plant or scatter seeds in or over (a garden row, field, or the like).
مشابه: seed

(3) تعریف: to introduce or set in motion; disseminate; propagate.
مشابه: broadcast

- Who sowed that rumor?
[ترجمه گوگل] چه کسی آن شایعه را کاشت؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی این شایعه را منتشر ساخته است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sowable (adj.), sower (n.)
• : تعریف: to plant or scatter seeds in or over the ground.

- You can't harvest unless you sow.
[ترجمه علی ره گشائی] شما تا بذری نکارید نمی تونید برداشت کنید
|
[ترجمه گوگل] شما نمی توانید برداشت کنید مگر اینکه بکارید
[ترجمه ترگمان] تو که نمی توانی برداشت کنی مگر اینکه you
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a mature female pig or hog.

جمله های نمونه

1. sow one's wild oats
(در جوانی) عیش و عشرت کردن،ادل و بدل کاری کردن

2. sow one's wild oats
در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیال وار شدن)

3. sow the wind and reap the whirlwind
(باد کاشتن و گردباد درو کردن) تاوان اعمال بد خود را دادن

4. to sow a field with wheat
در مزرعه بذر گندم افشاندن

5. to sow grass
چمن کاشتن

6. to sow the seeds of hatred
تخم تنفر را (در دل ها) کاشتن

7. farmers who sow seeds . . .
برزگرانی که دانه می پرورند . . .

8. the best time to sow
بهترین هنگام بذر افشانی

9. A sow, when washed; returns to the muck.
[ترجمه گوگل]خروس هنگام شسته شدن؛ به لجن باز می گردد
[ترجمه ترگمان]یک ماده خوک، که شسته شده، به کثافت بازمی گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As we sow, so shall we reap.
[ترجمه گوگل]همانطور که کاشتیم، درو خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] همونطور که we، پس باید درو کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As they sow, so let them reap.
[ترجمه گوگل]همانطور که می کارند، بگذارید درو کنند
[ترجمه ترگمان] همونطور که sow، پس بذار درو باز کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As you sow you shall mow.
[ترجمه گوگل]همانطور که شما کاشت، شما باید چمن زنی
[ترجمه ترگمان]همان طور که بکاری درو می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As you sow so shall you reap.
[ترجمه گوگل]همانطور که بکارید، درو خواهید کرد
[ترجمه ترگمان] همونطور که sow درو می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sow the seeds outdoors in spring.
[ترجمه گوگل]بذرها را در بهار در فضای باز بکارید
[ترجمه ترگمان]دانه ها را در بیرون از منزل در بهار باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. as you sow you shall mow.
[ترجمه گوگل]همانطور که می کارید، باید چمن بزنید
[ترجمه ترگمان]همان طور که تو sow را درو می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلخته و چاق (اسم)
sow

انگلیسی به انگلیسی

• adult female hog, mature female pig
plant seeds; scatter, disperse
if you sow seeds or sow an area of land with seeds, you plant the seeds in the ground.
if you sow an undesirable feeling among people, you cause them to have it; a literary use.
a sow is an adult female pig.
see also sown.

پیشنهاد کاربران

to do something that will cause a bad situation in the future:
What a man sow on his name day he reaps all year.
you reap what you sow
Sow کاشتن
Reap درو کردن
کاشتن گل و گیاه
noun
[count] : a fully grown female pig
You love others calling you a fat sow c*nt ? Then go do this
( تبلیغات یاتنفر و غیره ) پراکندن،
[استعاری] تخم چیزی را کاشتن ( گیاه، تنفر، تبلیغات )
The arguments against impeachment — that it could actually 💥sow💥 more division or further embolden Mr. Trump and his allies politically
پاشیدن، افشاندن، کاشتن، پراکندن
بذر افشاندن، کاشتن

بپرس