steer

/ˈstɪr//stɪə/

معنی: رهبری، گوساله پرواری، بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن
معانی دیگر: (اتومبیل یا کشتی و غیره) راندن، (مجازی) هدایت کردن، رهبری کردن، پیشوایی کردن، کشاندن، رساندن، هدایت شدن، رانده شدن، (امریکا - عامیانه) رهنمود، پند، رانش، گاو پرواری، گاواخته (شده)، حکومت

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: steers, steering, steered
(1) تعریف: to cause to move in a desired direction, as with a steering wheel, oar, rudder, or the like.
مترادف: head
مشابه: captain, direct, drive, fly, guide, navigate, pilot, sail

(2) تعریف: to direct or advise toward a course of action.
مترادف: advise, direct, lead
مشابه: guide, head, point, push

- He steered her into mathematics.
[ترجمه گوگل] او را به سمت ریاضیات هدایت کرد
[ترجمه ترگمان] او را به ریاضیات می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: steer clear of
(1) تعریف: to control the course of a vehicle or the like.
مشابه: aim, bear, drive, fly, sail

(2) تعریف: to be able to be steered.
مشابه: handle

- My car doesn't steer well.
[ترجمه گوگل] ماشینم خوب فرمان نمیده
[ترجمه ترگمان] ماشین من خوب هدایت نمی شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a tip, suggestion, or piece of advice.
مشابه: tip
اسم ( noun )
• : تعریف: a castrated male ox or other bovine animal, usu. raised for its meat.

جمله های نمونه

1. steer clear of
از (کسی یا چیزی) دوری کردن،احتراز کردن

2. a steer roast
پیک نیک گاو پرواری (که در آن گاو درسته را کباب می کنند)

3. to steer a bicycle
دوچرخه راندن

4. to steer a car
اتومبیل راندن

5. to steer a satellite
ماهواره را هدایت کردن

6. a bum steer
گاو نری که به طور ناقص اخته شده باشد

7. It took Mary weeks learning how to steer into the garage.
[ترجمه محمد حسین راشدی] یادگرفتن اینکه ماری یادبگیره چطوری تو گاراژ ( پارکینگ )
|
[ترجمه محمدحسین راشدی] یادگرفتن اینکه چطوری ماری تو گاراژ براند ( احتمالا ماشین ) هفته ها طول کشید
|
[ترجمه میثم رفیعی] هفته ها طول کشید تا مری یاد بگیرد که چطور ( ماشین را ) به گاراژ هدایت کند.
|
[ترجمه گوگل]هفته‌ها طول کشید تا مری یاد بگیرد چگونه به داخل گاراژ هدایت شود
[ترجمه ترگمان]مری هفته ها طول کشید تا یاد بگیرد چگونه در گاراژ گیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We need to steer clear of this poverty of ambition, where people want to drive fancy cars and wear nice clothes and live in nice apartments but don't want to work hard to accomplish these things.
[ترجمه گوگل]ما باید از این فقر جاه‌طلبی دوری کنیم، جایی که مردم می‌خواهند ماشین‌های شیک رانندگی کنند، لباس‌های زیبا بپوشند و در آپارتمان‌های زیبا زندگی کنند، اما نمی‌خواهند برای انجام این کارها سخت کار کنند
[ترجمه ترگمان]ما باید از این فقر جاه طلبی سیر کنیم که در آن مردم می خواهند اتومبیل شیک بپوشند و لباس های زیبا بپوشند و در آپارتمان های شیک زندگی کنند اما نمی خواهند سخت کار کنند تا این کارها را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try to steer the light boat towards the big ship so that we can be picked up.
[ترجمه گوگل]سعی کنید قایق سبک را به سمت کشتی بزرگ هدایت کنید تا بتوانیم ما را تحویل بگیرند
[ترجمه ترگمان]سعی کنید قایق سبک را به سوی کشتی بزرگ هدایت کنید تا بتوانیم آن را انتخاب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I have to steer by him; he's my boss.
[ترجمه فرانک] من باید از او تبعیت کنم، اون رئیسمه
|
[ترجمه گوگل]من باید با او هدایت شوم او رئیس من است
[ترجمه ترگمان]من مجبورم او را هدایت کنم؛ او رئیسمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jack dabbed his rope on the steer.
[ترجمه گوگل]جک طنابش را روی فرمان کوبید
[ترجمه ترگمان]جک طناب را به طناب کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His parents warned him to steer clear of trouble.
[ترجمه گوگل]والدینش به او هشدار دادند که از مشکلات دوری کند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش به او هشدار داده بودند که از دردسر دوری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He will steer a middle course between pacifism and revolution.
[ترجمه گوگل]او مسیری میانه بین صلح طلبی و انقلاب را هدایت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او دوره میانی بین صلح طلبی و انقلاب را هدایت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His doctor advised him to steer clear of alcohol.
[ترجمه گوگل]دکترش به او توصیه کرد که از الکل دوری کند
[ترجمه ترگمان]دکترش توصیه کرد که از الکل خارج بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They warned their children to steer clear of drugs.
[ترجمه گوگل]آنها به فرزندان خود هشدار دادند که از مواد مخدر دوری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به بچه هایشان هشدار دادند که از مواد مخدر دوری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Managers were allowed to steer their own course.
[ترجمه گوگل]مدیران اجازه داشتند مسیر خود را هدایت کنند
[ترجمه ترگمان]به مدیران اجازه داده شد که مسیر خود را هدایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Helen tried to steer the conversation away from herself.
[ترجمه گوگل]هلن سعی کرد مکالمه را از خودش دور کند
[ترجمه ترگمان]هلن سعی کرد مکالمه را از خودش دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I can steer you to the best hotel in the city.
[ترجمه گوگل]من می توانم شما را به بهترین هتل شهر هدایت کنم
[ترجمه ترگمان]می تونم تو رو به بهترین هتل شهر هدایت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رهبری (اسم)
direction, lead, aim, guidance, leadership, steer, apostolate, headship, conduction, lead-off

گوساله پرواری (اسم)
steer

بردن (فعل)
snatch, remove, bear, abstract, take, win, take away, carry, convey, conduct, propel, lead, steer, pack, transport, drive, port

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

راهنمایی کردن (فعل)
lead, conduce, guide, steer, cue, herald, usher, instruct

هدایت کردن (فعل)
conduct, lead, direct, rede, steer, navigate

راندن (فعل)
hurry, force, run, pilot, steer, row, repulse, drive, rein, poach, whisk, conn, drive away, dislodge, send away, unkennel

تخصصی

[علوم دامی] گو ساله نر اخته ؛ گوساله نری که قبل از ظهور صفات جنسی ثانویه اخته شده است .

انگلیسی به انگلیسی

• young ox; bull that has been castrated and raised for beef
cause a vehicle to move in a particular direction (by means of a wheel, rudder, etc.); guide, direct, advise
when a car, boat, or plane steers or when it is steered, it is controlled so that it goes in the correct direction.
if you steer someone in a particular direction, you guide them there.
if you steer a person or group towards a course of action or attitude, you try to lead them gently in that direction.
if you steer clear of something or someone, you deliberately avoid them; an informal expression.
see also steering.

پیشنهاد کاربران

( خودرو ) :فرمان را چرخاندن
Steer toward the leftفرمان را به چپ بچرخان
He was steering with only pne hand
او داشت فرمان را می چرخاند فقط با یک دست
Steering council of foreign relations
شورای راهبردی سیاست خارجی
خود کلمه steer یعنی راندن و هدایت کردن وسیله ای
steering wheel یعنی همون فرمان ماشین
هدایت شدن
steer ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: گاو نر اخته
تعریف: گاو نر اخته شده
کنترل و هدایت جهت ماشین
دنبال کردن

Steer a narrow course
تعادل ایجاد کردن
a boat captain steers a boat. هدایت کردن، راندن
راهبری

بپرس