surd

/sɜːrd//sɜːd/

معنی: بی صدا، صامت، گنگ، اصم
معانی دیگر: رادیکال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of a speech sound, voiceless. (Cf. sonant.)
اسم ( noun )
• : تعریف: a voiceless speech sound.

جمله های نمونه

1. This ab - surd situation occurs because laws are made, en - forced, and reported on by lawyers.
[ترجمه گوگل]این وضعیت نامعقول به این دلیل رخ می دهد که قوانین توسط وکلا وضع، اجرا و گزارش می شوند
[ترجمه ترگمان]این وضعیت ab به این دلیل اتفاق می افتد که قوانین به اجبار صورت می گیرد و توسط وکلا گزارش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jade has the funtion of clean surd, stop thirsty, calm false asthma, calm mind, and nourish the viscera . it is a good medicine of pure gas, and it also may avoid dirty disease'gas.
[ترجمه گوگل]یشم وظیفه ی پاکیزه کردن، رفع تشنگی، آرام کردن آسم کاذب، آرامش ذهن و تغذیه ی احشاء را دارد داروی خوبی از گاز خالص است و همچنین ممکن است از گازهای کثیف بیماری جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]جید the دارای funtion تمیز، توقف تشنگی، تنفس مصنوعی آرام، ذهن آرام، و تغذیه اندام های بدن است این یک داروی خوب برای گاز پاک است و هم چنین ممکن است از گاز کثیف جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The square root of 5 is a surd.
[ترجمه گوگل]جذر 5 عددی است
[ترجمه ترگمان]ریشه دوم ۵ a است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Example 1 : Solve the following quadratic equations, leave the answers in surd form.
[ترجمه گوگل]مثال 1: معادلات درجه دوم زیر را حل کنید، پاسخ ها را به صورت عددی بگذارید
[ترجمه ترگمان]مثال ۱: حل معادلات درجه دو بعدی، پاسخ به شکل surd را ترک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But I don't think so; in view of the fact I'm not quite surd.
[ترجمه گوگل]اما من اینطور فکر نمی کنم با توجه به این واقعیت که من کاملاً عجیب نیستم
[ترجمه ترگمان]اما این طور فکر نمی کنم؛ در نظر این حقیقت که من کاملا surd نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی صدا (صفت)
dumb, quiet, silent, mute, atonic, noiseless, whist, consonantal, surd, soundless, voiceless

صامت (صفت)
silent, mute, consonantal, speechless, surd

گنگ (صفت)
dumb, mute, unvocal, whist, speechless, surd, inexpressive, incommensurable, tongueless, voiceless

اصم (صفت)
surd

تخصصی

[زمین شناسی] عدد اصم
[ریاضیات] عدد اصم
[آمار] عدد اصم

پیشنهاد کاربران

در ریاضیات بمعنی �گنگ� معادل غیرگویا Irrational

بپرس