tiresome

/ˈtaɪərsəm//ˈtaɪəsəm/

معنی: مزاحم، خسته کننده
معانی دیگر: کسالت آور، ملالت انگیز، طاقت فرسا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tiresomely (adv.), tiresomeness (n.)
(1) تعریف: causing weariness, impatience, or boredom.
مترادف: boring, dreary, dull, humdrum, tedious, wearisome, weary
متضاد: interesting
مشابه: burdensome, deadly, long, monotonous, tiring

- Stuffing envelopes all day is tiresome work.
[ترجمه گوگل] پر کردن پاکت در تمام روز کاری خسته کننده است
[ترجمه ترگمان] پر کردن پاکت تمام روز کار خسته کننده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The students find his lectures tiresome because he speaks in a monotone.
[ترجمه گوگل] دانشجویان سخنرانی های او را خسته کننده می دانند زیرا او یکنواخت صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان کلاس او را خسته کننده می دانند، زیرا او یکنواخت حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: annoying; irritating.
مترادف: bothersome, irksome, irritating, pesky, vexatious, vexing
متضاد: enjoyable, pleasant
مشابه: exasperating, troublesome, trying

- She finds his constant complaining very tiresome.
[ترجمه گوگل] او شکایت مداوم او را بسیار خسته کننده می داند
[ترجمه ترگمان] او مدام شکایت می کند که مدام شکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I find it very tiresome doing the same job day after day.
[ترجمه گوگل]به نظر من انجام دادن همان کار روز به روز بسیار خسته کننده است
[ترجمه ترگمان]خیلی هم خسته کننده است که همین کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I developed a tiresome cough that kept me awake all night.
[ترجمه گوگل]سرفه‌ای خسته‌کننده داشتم که تمام شب مرا بیدار نگه داشت
[ترجمه ترگمان]سرفه سختی کردم که تمام شب بیدارم نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Buying a house can be a very tiresome business.
[ترجمه گوگل]خرید خانه می تواند یک تجارت بسیار خسته کننده باشد
[ترجمه ترگمان]خریدن یک خانه، کار بسیار خسته کننده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The children were being rather tiresome.
[ترجمه گوگل]بچه ها نسبتاً خسته بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها بیش از پیش خسته کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The children were being very tiresome.
[ترجمه گوگل]بچه ها خیلی خسته بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خیلی کلافه شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His doubts and hesitations were tiresome.
[ترجمه گوگل]تردیدها و تردیدهای او خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان]تردیدها و تردیدها His بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He can be a very tiresome child at times.
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات می تواند کودک بسیار خسته کننده ای باشد
[ترجمه ترگمان]او گاهی اوقات بسیار خسته کننده و ملال آور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He spent his life in pointlessly tiresome drudgery.
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را در مشقت های بیهوده خسته کننده گذراند
[ترجمه ترگمان]زندگیش را بی هوده و بی هوده سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Selling your house can be a tiresome business.
[ترجمه گوگل]فروش خانه شما می تواند یک تجارت خسته کننده باشد
[ترجمه ترگمان]فروش خونه تون میتونه یه کار خسته کننده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Frank's efforts at flirtation had become tiresome to her.
[ترجمه گوگل]تلاش فرانک برای معاشقه برای او خسته کننده شده بود
[ترجمه ترگمان]تلاش فرانک در لاس زدن برایش خسته کننده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has the tiresome habit of finishing your sentences for you.
[ترجمه گوگل]او عادت خسته کننده ای دارد که جملات شما را برای شما تمام می کند
[ترجمه ترگمان]اون عادت خسته کننده ای داره که sentences رو برای تو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These tiresome creatures eat holes in the leaves.
[ترجمه گوگل]این موجودات خسته کننده سوراخ های برگ ها را می خورند
[ترجمه ترگمان]این موجودات خسته کننده، سوراخ های روی برگ ها را می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That could lead to tiresome complications.
[ترجمه گوگل]که می تواند منجر به عوارض خسته کننده شود
[ترجمه ترگمان]این میتونه منجر به یه سری مشکلات خسته کننده بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Agreeing operational requirements is the first and most tiresome obstacle.
[ترجمه گوگل]موافقت با الزامات عملیاتی اولین و خسته کننده ترین مانع است
[ترجمه ترگمان]موافقت با الزامات عملیاتی قابل قبول اولین و most مانع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Those in my tiresome generation who thought 25 years ago it was so very distinctive, so in, to swear.
[ترجمه گوگل]آنهایی که در نسل خسته من هستند که 25 سال پیش فکر می کردند این بسیار متمایز است، بنابراین قسم می خورند
[ترجمه ترگمان]ان هایی که در نسل tiresome بودند که ۲۵ سال پیش فکر می کردند خیلی مشخص بود، به طوری که قسم بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزاحم (صفت)
troublesome, annoying, pesky, obtrusive, bothersome, molesting, tiresome, troublous, importunate, hindering, worrisome

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

انگلیسی به انگلیسی

• wearisome; annoying; boring
someone or something that is tiresome makes you feel irritated or bored.

پیشنهاد کاربران

وقت گیر
انرژی بر
سخت و خسته کننده
مزاحم، مایه ی دردسر، آزارنده
کسالت بار، طاقت فرسا، ملالت بار
ملال آور
آزاردهنده
اعصاب خردکن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tire
✅️ اسم ( noun ) : tiredness
✅️ صفت ( adjective ) : tired / tireless / tiresome / tiring
✅️ قید ( adverb ) : tiredly / tirelessly / tiresomely
خسته کننده
ملالت - خستگی

بپرس