touchy

/ˈtət͡ʃi//ˈtʌt͡ʃi/

معنی: حساس، تند مزاج، زود رنج، نازک نارنجی، دل نازک
معانی دیگر: (وضعیت و غیره) حساس، (محل زخم یا ضرب دیدگی) حساس، زود درد، دردناک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: touchier, touchiest
مشتقات: touchily (adv.), touchiness (n.)
(1) تعریف: easily irritated or offended; sensitive.
مترادف: huffy, irritable, sensitive, testy, thin-skinned, ticklish
متضاد: thick-skinned
مشابه: cranky, high-strung, irascible, out of sorts, peevish, petulant, short-tempered, snappish, snappy, temperamental, waspish

(2) تعریف: requiring care and skillful handling.
مترادف: delicate, sensitive, ticklish
مشابه: awkward, dicey, difficult, precarious, risky, sore, sticky, temperamental, touch-and-go

- a touchy subject
[ترجمه گوگل] یک موضوع حساس
[ترجمه ترگمان] یک موضوع حساس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a touchy situation
وضع حساس

2. She is very touchy about her past.
[ترجمه Hem.] او در مورد گذشته ی خود بسیار حساس ( زودرنج ) است. ( مونث )
|
[ترجمه گوگل]او نسبت به گذشته خود بسیار حساس است
[ترجمه ترگمان] اون در مورد گذشته اون خیلی حساسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Be careful what you say because he's touchy.
[ترجمه گوگل]مراقب حرف هایی که می زنی باشید چون او حساس است
[ترجمه ترگمان]مواظب باش چی میگی چون خیلی حساسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't be so touchy.
[ترجمه گوگل]اینقدر حساس نباش
[ترجمه ترگمان]انقدر نازک نارنجی نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are touchy on the subject of religion and you have to pick your words carefully when talking about it.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد موضوع دین حساس هستند و شما باید هنگام صحبت در مورد آن کلمات خود را با دقت انتخاب کنید
[ترجمه ترگمان]آن ها نسبت به موضوع مذهب حساس هستند و شما باید هنگام صحبت کردن با دقت کلمات خود را به دقت انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gets very touchy if you mention the divorce.
[ترجمه گوگل]اگر طلاق را ذکر کنید او بسیار حساس می شود
[ترجمه ترگمان]اگه تو به طلاق اشاره کنی خیلی حساس میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's a little touchy about his weight.
[ترجمه گوگل]او نسبت به وزنش کمی حساس است
[ترجمه ترگمان]نسبت به وزنش کمی حساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You know money is a a touchy subject with me.
[ترجمه گوگل]شما می دانید که پول برای من یک موضوع حساس است
[ترجمه ترگمان]تو می دانی که پول با من موضوع حساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's very touchy about the fact that her husband has been married before.
[ترجمه گوگل]او از این واقعیت که شوهرش قبلاً ازدواج کرده است بسیار حساس است
[ترجمه ترگمان]در مورد این حقیقت که شوهرش قبلا ازدواج کرده، خیلی حساسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is a touchy subject/issue/point, so we'd better avoid it.
[ترجمه گوگل]این یک موضوع/مساله/نقطه حساس است، بنابراین بهتر است از آن اجتناب کنیم
[ترجمه ترگمان]این یک موضوع \/ موضوع \/ نقطه حساس است، بنابراین بهتر است از آن اجتناب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As I say, he had reason to feel touchy about Nechaev.
[ترجمه گوگل]همانطور که می گویم، او دلیلی داشت که نسبت به نچایف احساس ناراحتی کند
[ترجمه ترگمان]همونطور که گفتم، اون دلیلی داشت که نسبت به \"Nechaev\" حساس باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The touchy Mr K turned on his heel in disgust and departed the scene.
[ترجمه گوگل]آقای K لمس کننده با انزجار روی پاشنه خود چرخید و صحنه را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]آقای کی زی با انزجار روی پاشنه پا چرخید و صحنه را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Morris's lasting influence is a touchy subject at the White House.
[ترجمه گوگل]تأثیر ماندگار موریس موضوعی حساس در کاخ سفید است
[ترجمه ترگمان]تاثیر ماندگار موریس یک موضوع حساس در کاخ سفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now I get very touchy about finishing because it is so very important from the client's point of view.
[ترجمه گوگل]اکنون من در مورد اتمام کار بسیار حساس هستم زیرا از نظر مشتری بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]اکنون در مورد پایان دادن بسیار حساس هستم، چون از دیدگاه مشتری بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

تند مزاج (صفت)
irritable, crabbed, peevish, hot, touchy, quick-tempered

زود رنج (صفت)
petulant, irritable, peevish, touchy, fractious, querulous, miff, techy, pettish, sorehead, tetchy, umbrageous

نازک نارنجی (صفت)
touchy, squeamish, thin-skinned

دل نازک (صفت)
touchy, tender-hearted

انگلیسی به انگلیسی

• sensitive, irritable, thin-skinned
touchy people are easily upset or irritated.
a touchy subject is one that needs to be dealt with carefully, because it might upset or offend people.

پیشنهاد کاربران

چندتا کلمه این مدلی:
touchy: حساس، بی جنبه، زودرنج
tricky: سخت، مشکل
Sticky: خطرناک، دشوار
Edgy: نگران، دستپاجه، سراسیمه
Catchy: اهنگی که خوب سر زبون میشینه و به یاد میمونه
تاثیر گذار ( برای کتاب به کار میره )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : touch
✅️ اسم ( noun ) : touch / touchiness
✅️ صفت ( adjective ) : touchy / touching / touchless
✅️ قید ( adverb ) : touchingly
نازک نارنجی - بچه سوسول - زود قهر - زودرنج - بی جنبه - بسیار حساس
adjective
[also more touchy; most touchy]
1 : easily hurt or upset by the things that people think or say about you : sensitive
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Don't be so touchy. I was just kidding.
— often about
◀️ He's a little touchy about his weight. [=he tends to get upset if you say anything about his weight]
2 : likely to cause people to become upset
◀️a touchy subject

آدم بی جنبه
لوس و ننر
زودرنج
Too sensitive
easily annoyed or offended

بپرس