typify

/ˈtɪpəˌfaɪ//ˈtɪpɪfaɪ/

معنی: با نمونه مشخص کردن، نمونه بودن، نمونه دادن
معانی دیگر: نمونه (ی چیزی) بودن، مونه بودن یا شدن، نماد (چیزی) بودن، با نمونه نشان دادن، نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: typifies, typifying, typified
مشتقات: typification (n.)
(1) تعریف: to be the typical or representative example of.
مترادف: exemplify, personify, represent
مشابه: embody, epitomize, stand for

- His response typified the thinking of a bureaucrat.
[ترجمه گوگل] پاسخ او نشان دهنده تفکر یک بوروکرات بود
[ترجمه ترگمان] واکنش او شیوه تفکر یک مامور دولتی را مشخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be an image or representation of; symbolize.
مترادف: betoken, denote, represent, symbolize
مشابه: bespeak, characterize, exemplify, manifest, mark, signify, stand for

- He typifies human stubbornness.
[ترجمه م.بابائی] او حماقتی که یک انسان می تواند داشته باشد را نشان می دهد
|
[ترجمه گوگل] او نمونه سرسختی انسان است
[ترجمه ترگمان] اون آدم سرسختی human
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. These two buildings typify the rich extremes of Irish architecture.
[ترجمه گوگل]این دو ساختمان نمایانگر افراط غنی معماری ایرلندی هستند
[ترجمه ترگمان]این دو ساختمان نیز نمونه ای از ویژگی های غنی معماری ایرلندی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Catherine Deneuve seemed to typify cool Gallic elegance.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید کاترین دونو نشان دهنده ظرافت گالیکی است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کاترین deneuve، ظرافت Gallic را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In this book we have tried to typify the main classes of verbs.
[ترجمه گوگل]در این کتاب سعی شده است تا کلاس های اصلی افعال را مشخص کنیم
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، ما سعی کرده ایم که نمونه ای از کلاس های اصلی افعال باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They also typify the role of Highlander in such situations.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین نقش هایلندر را در چنین موقعیت هایی مشخص می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین نشان دهنده نقش of در چنین شرایطی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Confidence in the future used to typify the Republican party.
[ترجمه گوگل]اعتماد به آینده نشان دهنده حزب جمهوری خواه بود
[ترجمه ترگمان]اعتماد به آینده برای نمونه نماینده حزب جمهوری خواه مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Burke's arrogance seems to typify this government's approach.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد که تکبر برک نمونه‌ای از رویکرد این دولت است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که غرور برک ویژگی رویکرد این دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those five pages also typify his odd priorities.
[ترجمه گوگل]آن پنج صفحه نیز اولویت های عجیب او را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این پنج صفحه نیز نشان دهنده اولویت های عجیب او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. New singers whose voices typify different feelings sing old songs again as their own rendition.
[ترجمه گوگل]خواننده های جدیدی که صدایشان نشان دهنده احساسات متفاوت است، دوباره آهنگ های قدیمی را به عنوان اجرای خود می خوانند
[ترجمه ترگمان]خوانندگان جدیدی که در صدایش احساس متفاوتی نسبت به آواز قدیمی و آوازهای قدیمی خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By comparison, the light industries that typify southern China are tedious but less overtly hazardous.
[ترجمه گوگل]در مقایسه، صنایع سبک که نمونه جنوب چین هستند، خسته کننده هستند، اما به طور آشکار کمتر خطرناک هستند
[ترجمه ترگمان]با مقایسه، صنایع سبک که نمونه بارز جنوب چین هستند خسته کننده اما کم تر خطرناک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Two recent cars typify the current state of the art with car faces.
[ترجمه گوگل]دو خودروی اخیر نمایانگر وضعیت فعلی هنر با چهره خودرو هستند
[ترجمه ترگمان]دو اتومبیل اخیر نشان دهنده وضعیت فعلی هنر با چهره های اتوموبیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rather, speculation, conflicts, and theoretical extrapolation typify their every action.
[ترجمه گوگل]در عوض، حدس و گمان، تعارضات، و برون یابی نظری نمونه هر عمل آنهاست
[ترجمه ترگمان]در عوض، speculation، برخوردها، و برون یابی تیوریک، هر اقدام خود را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hornbills, starlings, vultures, rollers, bee eaters and shrikes typify the ubiquitous 1 avifauna 2 of the Kruger.
[ترجمه گوگل]نوک شاخ، سار، کرکس، غلتک، زنبور خوار و کرک نمونه پرندگان 1 2 کروگر در همه جا حاضر است
[ترجمه ترگمان]hornbills، سارها، لاش خور، rollers، eaters، eaters و shrikes نمونه ای از ۱ avifauna ۲ of در همه جا حاضر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hornbills, starlings, vultures, rollers, bee-eaters and shrikes typify the ubiquitous avifauna of the Kruger.
[ترجمه گوگل]نوک شاخ، سار، کرکس، غلتک، زنبور خوار و کرک نمونه پرندگان همه جا حاضر کروگر هستند
[ترجمه ترگمان]Hornbills، سارها، vultures، rollers، bee و shrikes و shrikes و shrikes که در همه جا حاضر و حاضر در همه جا حضور دارند، در همه جا حضور دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The names typify region.
[ترجمه گوگل]نام ها نشان دهنده منطقه هستند
[ترجمه ترگمان]این نام ها نشانگر منطقه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با نمونه مشخص کردن (فعل)
typify

نمونه بودن (فعل)
typify

نمونه دادن (فعل)
typify

انگلیسی به انگلیسی

• represent; characterize
to typify something means to be a typical example of it.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : typify / type
✅️ اسم ( noun ) : typology / type
✅️ صفت ( adjective ) : typical
✅️ قید ( adverb ) : typically
نمونه آوردن
نظریه
نمونۀ بارز چیزی بودن
مشخصه ( چیزی ) بودن
معرفی کردن
دسته بندی کردن
نمایانگر چیزی بودن
مظهر. . . بودن
نمونه اعلای. . . بودن
معرفِ. . . . بودن
حاکی از . . . بودن
be characteristic or a representative example of
با نمونه مشخص کردن

بپرس