uncomplicated


معنی: ساده، سبک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of complicated.
مشابه: simple

- She married an uncomplicated man for whom happiness was tossing a football with his two sons.
[ترجمه گوگل] او با مردی بی عارضه ازدواج کرد که خوشبختی برای او دو پسرش فوتبال را پرتاب می کرد
[ترجمه ترگمان] با یک مرد ساده ازدواج کرده بود که با دو پسرش فوتبال بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She is a beautiful, uncomplicated girl.
[ترجمه گوگل]او یک دختر زیبا و بی عارضه است
[ترجمه ترگمان] اون یه دختر زیبا و ساده - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Why can't I have an uncomplicated life?
[ترجمه گوگل]چرا من نمی توانم زندگی بی عارضه ای داشته باشم؟
[ترجمه ترگمان]چرا من نمی تونم یه زندگی معمولی داشته باشم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some cases are uncomplicated with a good prognosis while others are difficult to manage with a poor anticipated outcome.
[ترجمه گوگل]برخی از موارد با پیش آگهی خوب بدون عارضه هستند در حالی که مدیریت برخی دیگر با نتیجه پیش بینی شده ضعیف دشوار است
[ترجمه ترگمان]برخی از موارد با یک پیش بینی خوب پیچیده هستند در حالی که مدیریت با نتیجه پیش بینی شده ضعیف دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. So would I. You need to be uncomplicated, maybe, to sacrifice yourself willingly.
[ترجمه گوگل]من هم همین‌طور
[ترجمه ترگمان] منم همینطور تو باید خودت رو با میل خودت قربانی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Indeed, Schiffer's natural beauty is as uncomplicated as the mineral water that she appears to live on.
[ترجمه گوگل]در واقع، زیبایی طبیعی شیفر به اندازه آب معدنی که به نظر می رسد در آن زندگی می کند، بی عارضه است
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، زیبایی طبیعی Schiffer به اندازه آب معدنی که به نظر می رسد در آن زندگی می کند، غیر پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was, however, no significant difference between the uncomplicated Barrett's patients and those with complications.
[ترجمه گوگل]با این حال، تفاوت معنی داری بین بیماران بارت بدون عارضه و بیماران دارای عوارض وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، تفاوت معنی داری بین بیماران uncomplicated و those وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But cleaning your windows is not the uncomplicated, value-neutral endeavor you thought it was.
[ترجمه گوگل]اما تمیز کردن پنجره ها آن تلاش بی عارضه و بی ارزشی نیست که فکر می کردید
[ترجمه ترگمان]اما تمیز کردن پنجره های شما یک تلاش غیر پیچیده و غیر خنثی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Uncomplicated computer interface that is truly easy to use.
[ترجمه گوگل]رابط کامپیوتری بدون پیچیدگی که استفاده از آن واقعاً آسان است
[ترجمه ترگمان]interface رایانه ای که استفاده از آن واقعا آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mathilde's friendship was uncomplicated and undemanding, with no element of passion or competition.
[ترجمه گوگل]دوستی ماتیلد بی عارضه و بی نیاز بود و هیچ عنصری از اشتیاق یا رقابت نداشت
[ترجمه ترگمان]دوستی Mathilde غیر پیچیده و undemanding بود، بدون هیچ عنصری از شور و شوق یا رقابت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They stressed the manufacture of uncomplicated and easily repaired weapons.
[ترجمه گوگل]آنها بر ساخت سلاح های بدون عارضه و به راحتی قابل تعمیر تاکید کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر تولید سلاح های غیر پیچیده و به راحتی تعمیر شده تاکید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wound healing uncomplicated with no evidence of recurrence at 3 months.
[ترجمه گوگل]ترمیم زخم بدون عارضه بدون هیچ نشانه ای از عود در 3 ماهگی
[ترجمه ترگمان]بهبود زخم، بدون هیچ شاهدی مبنی بر عود در سه ماه، غیر پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Uncomplicated pyelonephritis is usually caused by E . coli .
[ترجمه گوگل]پیلونفریت بدون عارضه معمولاً توسط E کولی
[ترجمه ترگمان]uncomplicated معمولا توسط E ایجاد می شود coli بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He invented thermograph and uncomplicated telescope and microscope.
[ترجمه گوگل]او ترموگراف و تلسکوپ و میکروسکوپ بدون عارضه را اختراع کرد
[ترجمه ترگمان]او thermograph اختراع کرد و تلسکوپ و تلسکوپ پیچیده را اختراع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Play consecutive altissimo notes with most logical and uncomplicated fingerings that work well together.
[ترجمه گوگل]نت های متوالی آلتیسیمو را با اکثر انگشت های منطقی و بدون عارضه که به خوبی با هم کار می کنند، پخش کنید
[ترجمه ترگمان]پخش یادداشت های altissimo متوالی با most و غیر پیچیده که به خوبی با هم کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In fact she was twelve, a happy, uncomplicated child with a nature as open as the red hibiscus that decorated her black, waist-length hair.
[ترجمه گوگل]در واقع او دوازده ساله بود، کودکی شاد و بی عارضه با طبیعتی به گشادگی هیبیسکوس قرمز که موهای سیاه و تا کمر او را تزئین می کرد
[ترجمه ترگمان]در واقع او دوازده سال داشت، یک کودک شاد و غیر پیچیده با طبیعتی باز چون the قرمز که موهای مشکی و بلندش را تزئین کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending

سبک (صفت)
light, fast, easy, quick, lively, thin, flippant, frivolous, volatile, gossamer, light-minded, flyaway, lightsome, uncomplicated

انگلیسی به انگلیسی

• not complicated, simple, not complex
uncomplicated things are simple and straightforward.

پیشنهاد کاربران

رک سرراست، بی پرده، آسان، مستقیم
مترادف straightforward
غیر پیچیده، مسائل غیر پیچیده
ساده، سهل - سرراست

بپرس