undignified

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of dignified.
متضاد: dignified, distinguished

جمله های نمونه

1. The minister made an undignified retreat from his earlier position.
[ترجمه گوگل]وزیر از سمت قبلی خود عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان]وزیر با پست پست از وضع قبلی خود عقب نشینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There was an undignified scramble for the free drinks.
[ترجمه گوگل]تقلای بی شرمانه برای نوشیدنی های رایگان وجود داشت
[ترجمه ترگمان]برای نوشیدنی مجانی دست و پا چلفتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There was an undignified scramble for the best seats.
[ترجمه گوگل]تقلای بی شرمانه برای بهترین صندلی ها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]برای بهترین صندلی ها دست و پا چلفتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was reluctant to strike such an undignified pose before his girlfriend.
[ترجمه گوگل]او تمایلی به گرفتن چنین ژست بی وقار در مقابل دوست دخترش نداشت
[ترجمه ترگمان]دلش نمی خواست در مقابل دوست دخترش چنین ژست زننده ای داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All this public outpouring is so undignified.
[ترجمه گوگل]این همه طغیان عمومی بسیار ناپسند است
[ترجمه ترگمان]همه این سخنرانی عمومی پست و پست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gave an undignified little snort.
[ترجمه گوگل]او یک خرخر کوچک بی وقار کرد
[ترجمه ترگمان]او با غرولند کوتاهی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The feeling that this discipline is somehow undignified is difficult to dislodge in some minds.
[ترجمه گوگل]این احساس که این رشته به نحوی غیرقابل وقار است در برخی از ذهن ها به سختی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]این احساس که این نظم و انضباط به گونه ای پست است دشوار است که در ذهن برخی اذهان را کنار بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rachel and Chas sprawled in undignified positions on the floor . . . .
[ترجمه گوگل]ریچل و چاس در موقعیت های نامحسوس روی زمین پراکنده شدند
[ترجمه ترگمان]ریچل و چس روی زمین پست و پست روی زمین ولو شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With humanity forced into the undignified retreat of its collective beds, the processes of Earth come into their own.
[ترجمه گوگل]با اجبار بشریت به عقب نشینی غیرقابل وقار در بسترهای جمعی خود، فرآیندهای زمین به خودی خود وارد می شوند
[ترجمه ترگمان]در حالی که بشریت مجبور شده بود به عقب نشینی ناشایسته از بس ترهای جمعی خود بپردازد، فرآیندهای زمین به خودی خود شکل می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Staff have to go through the undignified and anxiety-provoking process of applying for their own jobs.
[ترجمه گوگل]کارکنان باید فرآیند ناموجه و اضطراب آور درخواست شغل خود را طی کنند
[ترجمه ترگمان]کارکنان باید از طریق فرآیند گیج کننده و ناراحت کننده درخواست استخدام برای شغل خود بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If she tried to evict him an undignified struggle would only ensue and she wouldn't give him the satisfaction.
[ترجمه گوگل]اگر او سعی می کرد او را بیرون کند، فقط یک مبارزه بی شرمانه پیش می آمد و او را راضی نمی کرد
[ترجمه ترگمان]اگر سعی می کرد او را بیرون بکشد، فقط به این نتیجه می رسید که این مبارزه پست خواهد شد و او رضایت نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've always thought that much more undignified than going bald.
[ترجمه گوگل]من همیشه فکر می‌کردم که بسیار بی‌وقارتر از کچل شدن است
[ترجمه ترگمان]همیشه فکر می کردم که خیلی مهم تر از کچل شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There followed an undignified slamming of doors.
[ترجمه گوگل]به دنبال آن درها به هم کوبیده شد
[ترجمه ترگمان]صدای بسته شدن از درها به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some of us find this distasteful - an undignified kind of life.
[ترجمه گوگل]برخی از ما این را ناپسند می‌دانیم - نوعی زندگی غیرقابل احترام
[ترجمه ترگمان]بعضی از ما این کار ناخوشایند و پست را پیدا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is sad to see a county confine its activities to undignified public bickering.
[ترجمه گوگل]مایه تاسف است که می‌بینیم شهرستانی فعالیت‌های خود را به مشاجره‌های عمومی بی‌وقار محدود می‌کند
[ترجمه ترگمان]دیدن این استان غمگین است که فعالیت هایش را محدود به bickering عمومی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not dignified, not worthy of respect
undignified behaviour is foolish and embarrassing.

پیشنهاد کاربران

بی وقار و بی شرف - آدم سبک و بی وقار و آبرو که کسی نمیتونه جدی ش بگیره
حقارتبار. خلاف کرامت نفس
جلف و سبک
غیرمحترم، غیر محترمانه
آدم سبک، بی وقار
( متضاد dignified است یعنی آدم باوقار و متین )
تحقیرآمیز
lacking in dignity
disgraceful
( در شان و منزلت کسی نیست )
شرم آور

بپرس