uninvolved

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of involved.
متضاد: involved

جمله های نمونه

1. Remaining uninvolved in the conversation By contributing little, listening impassively without showing response or encouragement to the speaker to continue.
[ترجمه گوگل]عدم مشارکت در مکالمه با مشارکت اندک، گوش دادن بی‌حوصله بدون نشان دادن پاسخ یا تشویق به گوینده برای ادامه دادن
[ترجمه ترگمان]باقی ماندن در مکالمه با کمک اندکی، گوش دادن با خونسردی بدون نشان دادن پاسخ یا تشویق به گوینده برای ادامه دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ill-informed and uninvolved are easy victims to simplistic solutions.
[ترجمه گوگل]افراد ناآگاه و بی درگیر قربانی آسان راه حل های ساده هستند
[ترجمه ترگمان]The و uninvolved از قربانیان آسان برای ساده کردن راه حل های ساده استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This no-mans-land of uninvolved contemplation is illuminated by the light of understanding.
[ترجمه گوگل]این سرزمین غیر انسانی اندیشیدن بی درگیر با نور درک روشن شده است
[ترجمه ترگمان]این سرزمین انسان که به فکر سیر و سیاحت است با نور فهم و ادراک روشن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some fathers who are uninvolved during pregnancy have a welling up of emotion at the moment of birth.
[ترجمه گوگل]برخی از پدرانی که در دوران بارداری درگیر نیستند، در لحظه تولد عواطف زیادی دارند
[ترجمه ترگمان]بعضی از پدرانی که در دوران بارداری گریه می کنند، در لحظه تولد، احساس نگرانی شدیدی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If not, the apparently uninvolved endometrium should still be examined to see if one can find the interface between the nodule and normal mucosa or myometrium.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، آندومتر ظاهراً درگیر هنوز باید بررسی شود تا ببینیم آیا می توان رابط بین گره و مخاط طبیعی یا میومتر را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]اگر نه، the ظاهرا uninvolved هنوز باید بررسی شود تا ببیند آیا می توان رابط بین گره و مخاط عادی را پیدا کرد یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bystanders are neutral on issues, apathetic, uninvolved, and trapped within there own minds.
[ترجمه گوگل]تماشاچیان در مورد مسائل بی طرف، بی تفاوت، بی درگیر، و در دام ذهن خود هستند
[ترجمه ترگمان]عابران در مورد مسائل بی تفاوت، بی تفاوت، uninvolved، و در ذهن خود به دام می افتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And from then on, my father was almost uninvolved in my life. . .
[ترجمه گوگل]و از آن به بعد پدرم تقریباً در زندگی من دخالتی نداشت
[ترجمه ترگمان]… و از اون به بعد، پدرم تقریبا تو زندگیم گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Maybe his father was absent or uninvolved; maybe your dad faced many of the same fears and frustrations in his fathering.
[ترجمه گوگل]شاید پدرش غایب یا بی ارتباط بوده است شاید پدر شما در دوران پدر شدنش با همین ترس ها و ناامیدی ها روبرو بوده است
[ترجمه ترگمان]شاید پدرش غایب یا uninvolved بود؛ شاید پدرت با همان ترس و ناامیدی در پدر او روبه رو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You were uninvolved with the original development work, but you must quickly learn the system and bring a staff of new team members up to speed, which requires you to get up to speed first.
[ترجمه گوگل]شما درگیر کار اصلی توسعه نبودید، اما باید به سرعت سیستم را یاد بگیرید و کارکنانی از اعضای جدید تیم را به سرعت بیاورید، که لازم است ابتدا سرعت خود را بالا ببرید
[ترجمه ترگمان]شما با کار توسعه اولیه آشنا شدید، اما باید به سرعت سیستم را یاد بگیرید و اعضای تیم جدید را به سرعت بالا ببرید، که به شما این امکان را می دهد که اول سرعت بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The uninvolved pthread_create() function is used to force linking with another shared library.
[ترجمه گوگل]تابع pthread_create() غیر درگیر برای اجبار کردن پیوند با کتابخانه مشترک دیگر استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]تابع uninvolved _ create برای پیوند دادن پیوند با یک کتابخانه مشترک دیگر استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Being uninvolved he remained objective.
[ترجمه گوگل]چون درگیر نبود، عینی باقی ماند
[ترجمه ترگمان]uninvolved بودن هدف باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Clearly, the Porsche 944 S2 is not a car for people who like to sit uninvolved behind the steering wheel.
[ترجمه گوگل]واضح است که پورشه 944 S2 خودرویی برای افرادی نیست که دوست دارند بدون دخالت پشت فرمان بنشینند
[ترجمه ترگمان]واضح است که پورشه ۹۴۴ S۲ یک ماشین برای افرادی نیست که دوست دارند پشت فرمان بنشینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wallace battled well till the end, but Deane looked unsettled and uninvolved, apart from a few deft touches back in defence.
[ترجمه گوگل]والاس تا انتها به خوبی مبارزه کرد، اما دین، جدا از چند لمس ماهرانه در دفاع، ناآرام و درگیر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]والاس تا قبل از پایان کار به خوبی درگیر شد، ولی Deane به نظر آشفته و غیر منطقی به نظر می رسید، غیر از چند ضربه ماهرانه به دفاع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Religion is very important to many Americans as part of civic culture, and to pretend that government is completely uninvolved is quite unrealistic.
[ترجمه گوگل]مذهب برای بسیاری از آمریکایی ها به عنوان بخشی از فرهنگ مدنی بسیار مهم است، و اینکه وانمود کنیم که دولت کاملاً دخالتی ندارد، کاملاً غیرواقعی است
[ترجمه ترگمان]مذهب برای بسیاری از آمریکایی ها به عنوان بخشی از فرهنگ مدنی مهم است و وانمود می کند که دولت کاملا غیر واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not a part of, not involved in

پیشنهاد کاربران

درگیرنشده، بی نقش، گرفتارنشده، دخالت نکرده، مداخله نکرده
بی تفاوت

بپرس