unbowed

/ənˈbod//ˌʌnˈbaʊd/

معنی: سر کوب نشده، خم نشده، تعظیم نکرده، انحنا پیدا نکرده
معانی دیگر: کج نشده، ناخمیده، راست، شق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not bent or bowed down.

(2) تعریف: not subdued or defeated.

جمله های نمونه

1. the difficulties of life left the old man unbowed
مصائب زندگی کمر او را خم نکرد.

2. He emerged from the discussions bloody but unbowed.
[ترجمه گوگل]او از بحث ها خونین اما خم نشده بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]از مباحثات خونین اما برافراشته بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. After the fight, Ali was bloody but unbowed .
[ترجمه گوگل]پس از دعوا، علی خون آلود اما خم نشده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از جنگ، علی خون آلود ولی برافراشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The great man was bloody but unbowed.
[ترجمه گوگل]مرد بزرگ خون آلود بود اما خم نشده بود
[ترجمه ترگمان]مرد بزرگ خونین اما برافراشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mr. Lee remains unbowed in his determination, sense of rightness, and argumentative humour.
[ترجمه گوگل]آقای لی در قاطعیت، احساس درستی و شوخ طبعی استدلالی خود سر فرود نمی آورد
[ترجمه ترگمان]اقای لی با عزمی راسخ و منطقی در مقابل او مقاومت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He remains bloody but unbowed, ie He has suffered but not submitted.
[ترجمه گوگل]او خونین می ماند اما تسلیم نشده است، یعنی رنج کشیده است اما تسلیم نشده است
[ترجمه ترگمان]او هنوز خونین اما برافراشته است، یعنی رنج برده است اما تسلیم نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He fought on, broken - bladed but unbowed.
[ترجمه گوگل]او جنگید، شکسته - با تیغه اما بدون تعظیم
[ترجمه ترگمان]او با تیغه شکسته اما برافراشته جنگید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dr Zahhar remains unbowed in his determination, sense of rightness and argumentative humour.
[ترجمه گوگل]دکتر زهار در قاطعیت، احساس درستی و شوخ طبعی استدلالی خود سر فرود نمی آورد
[ترجمه ترگمان]دکتر Zahhar در عزم خود، نسبت به درستی و argumentative، برافراشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His head is bloody, but unbowed.
[ترجمه گوگل]سرش خونی است اما خم نشده است
[ترجمه ترگمان]سرش خون آلود است اما برافراشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And yet Dr Kochi remains unbowed.
[ترجمه گوگل]و با این حال دکتر کوچی تسلیم نشده باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]با این حال، Kochi همچنان برافراشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر کوب نشده (صفت)
unbowed, unsuppressed

خم نشده (صفت)
unbowed

تعظیم نکرده (صفت)
unbowed

انحنا پیدا نکرده (صفت)
unbowed

انگلیسی به انگلیسی

• not surrendering; not bowed down

پیشنهاد کاربران

تسلیم نشده
( زیر فشار زور/ظلم، . . . ) خم نشده/ سر خم نکرده/ سر فرود نیاور ده

بپرس